195
شناخت نامه حدیث - جلد دوم

ر. ك: ص ۷ (حديث ما سخت و دشوارياب است).

۶۶۵.الخصالـ به نقل از صَقْر بن ابى دُلَف كَرْخى ـ: چون متوكَّل، سروَر ما ابو الحسن عسكرى [امام هادى] عليه‏السلام را بُرد، آمدم تا خبر آن را بگيرم. رازقى، دربان متوكّل، به من نگريست و فرمان داد كه مرا نزد وى [رازقى] ببرند. چون مرا نزد او بردند، به من گفت: اى صَقْر! چه كار داشتى ؟ گفتم: اى استاد! خير است. گفت: بنشين. سپس از من در باره گذشته‏هاى دور و نزديك پرسيد. با خودم گفتم: در آمدن نزد او، اشتباه كردم.
مردم كه از گِرد او پراكنده شدند، به من گفت: چه كار داشتى و براى چه آمدى ؟ گفتم: براى كار خيرى است. گفت: شايد آمدى تا خبر مولايت را بپرسى. گفتم: مولاى من كيست ؟ مولاى من، امير مؤمنان [متوكل] است.
گفت: ساكت باش. مولاى تو بر حقّ است. از من مترس كه بر مذهب تو هستم. گفتم: سپاس، خداوند را. گفت: آيا دوست دارى كه او را ببينى ؟
گفتم: آرى. گفت: بنشين تا نامه‏رسان از پيش او بيرون رود.
نشستم. چون او بيرون رفت، به غلام خود گفت: دست صَقْر را بگير و او را به اتاقى كه آن علوى زندانى در آن‏جاست، ببر و او را با وى، تنها بگذار.
او مرا به همان حجره‏اى برد كه مرد علوى در آن بود. به اتاقى، اشاره كرد. داخل شدم. ديدم امام عليه‏السلام بر بالاى حصيرى نشسته و در برابر او قبرى كَنْده شده است.
سلام كردم. پاسخ داد و مرا به نشستن، امركرد. سپس به من فرمود: «اى صَقْر! چه چيزى موجب شده كه بيايى ؟». گفتم: سروَرم! آمدم تا از شما خبر بگيرم. سپس به قبر نگاه كردم و گريستم. امام عليه‏السلام به من نگاه كرد و فرمود: «اندوهگين مباش. آنان در حال حاضر، نمى‏توانند به من گزندى برسانند». گفتم: خداى را سپاس‏گزارم. سپس گفتم: سروَر من ! از پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حديثى نقل شده كه معناى آن را نمى‏دانم. فرمود: «آن چيست ؟». گفتم: اين جمله است كه «روزها را دشمن مگيريد كه شما را دشمن مى‏گيرند». معناى آن چيست ؟
فرمود: «آرى. روزها ما هستيم تا وقتى كه آسمان‏ها و زمين، برپاست. شنبه، نام پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است و يك‏شنبه، كنايه از امير مؤمنان عليه‏السلام است و دوشنبه، [نام] حسن و حسين است و سه شنبه، [نام] على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد است و چهارشنبه، [نام] موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّد بن على و من است و پنج‏شنبه، [نام] پسرم حسن بن على است و جمعه، [نام]پسرِ پسرم است و ياران حق، نزد او جمع مى‏شوند و او، همان كسى است كه زمين را پُر از عدل و داد مى‏كند، همان گونه كه پُر از جور و ستم است. اين است معناى روزها. پس آنها را در دنيا دشمن مگيريد كه آنها، شما را در آخرت، دشمن مى‏گيرند». سپس فرمود: «خداحافظى كن و بيرون رو كه من بر جان تو مى‏ترسم».


شناخت نامه حدیث - جلد دوم
194

راجع: ص ۶ (حديثنا صعب مستصعب)

۶۶۵.الخصال عن الصقر بن أبي دلف الكرخي: لَمّا حَمَلَ المُتَوَكِّلُ سَيِّدَنا أبَا الحَسَنِ العَسكَرِيَّ عليه‏السلام جِئتُ أسأَلُ عَن خَبَرِهِ، قالَ: فَنَظَرَ إلَيَّ الرّازِقِيُّ ـ وكانَ حاجِبا لِلمُتَوَكِّلِ ـ فَأَمَرَ أن اُدخَلَ إلَيهِ، فَاُدخِلتُ إلَيهِ فَقالَ: يا صَقرُ، ما شَأنُكَ ؟ فَقُلتُ: خَيرٌ أيُّهَا الاُستاذُ، فَقالَ: اُقعُد، فَأَخَذَني ما تَقَدَّمَ وما تَأَخَّرَ، وقُلتُ: أخطَأتُ فِي المَجيءِ، قالَ: فَوَحَى النّاسُ عَنهُ ثُمَّ قالَ لي: ما شَأنُكَ ؟ وفيمَ جِئتَ ؟ قُلتُ: لِخَيرٍ ما.
فَقالَ: لَعَلَّكَ تَسأَلُ عَن خَبَرِ مَولاكَ ؟
فَقُلتُ لَهُ: ومَن مَولايَ ؟ مَولايَ أميرُ المُؤمِنينَ !
فَقالَ: اُسكُت، مَولاكَ هُوَ الحَقُّ فَلا تَحتَشِمني فَإِنّي عَلى مَذهَبِكَ.
فَقُلتُ: الحَمدُ لِلّهِ.
قالَ: أتُحِبُّ أن تَراهُ ؟ قُلتُ: نَعَم. قالَ: اِجلِس حَتّى يَخرُجَ صاحِبُ البَريدِ مِن عِندِهِ.
قالَ: فَجَلَستُ، فَلَمّا خَرَجَ قالَ لِغُلامٍ لَهُ: خُذ بِيَدِ الصَّقرِ وأَدخِلهُ إلَى الحُجرَةِ الَّتي فيهَا العَلَوِيُّ المَحبوسُ، وخَلِّ بَينَهُ وبَينَهُ. قالَ: فَأَدخَلَني إلَى الحُجرَةِ [الَّتي فيهِ العَلَوِيُّ]، فَأَومَأَ إلى بَيتٍ فَدَخَلتُ، فَإِذا [هُوَ عليه‏السلام] جالِسٌ عَلى صَدرِ حَصيرٍ وبِحِذاهُ قَبرٌ مَحفورٌ، قالَ: فَسَلَّمتُ فَرَدَّ، ثُمَّ أمَرَني بِالجُلوسِ، ثُمَّ قالَ لي: يا صَقرُ، ما أتى بِكَ ؟ قُلتُ: يا سَيِّدي جِئتُ أتَعَرَّفُ خَبَرَكَ ؟ قالَ: ثُمَّ نَظَرتُ إلَى القَبرِ فَبَكَيتُ، فَنَظَرَ إلَيَّ فَقالَ: يا صَقرُ لا عَلَيكَ، لَن يَصِلوا إلَينا بِسوءٍ الآنَ. فَقُلتُ: الحَمدُ لِلّهِ.
ثُمَّ قُلتُ: يا سَيِّدي، حَديثٌ يُروى عَنِ النَّبِيِّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لا أعرِفُ مَعناهُ، قالَ: وما هُوَ ؟ فَقُلتُ: قَولُهُ: «لا تُعادُوا الأَيّامَ فَتُعادِيَكُم» ما مَعناهُ ؟ فَقالَ: نَعَم، الأَيّامُ نَحنُ ما قامَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ ؛ فَالسَّبتُ: اسمُ رَسولِ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، وَالأَحَدُ: كِنايَةٌ عَن أميرِ المُؤمِنينَ عليه‏السلام، وَالإِثنَينِ: الحَسَنُ وَالحُسَينُ، وَالثَّلاثاءُ: عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ ومُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ وجَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ، وَالأَربَعاءُ: موسَى بنُ جَعفَرٍ وعَلِيُّ بنُ موسى ومُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ وأَنا، وَالخَميسُ: اِبنِيَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ، وَالجُمُعَةُ: اِبنُ ابني، وإلَيهِ تَجتَمِعُ عِصابَةُ الحَقِّ، وهُوَ الَّذي يَملَؤُها قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت ظُلما وجَورا. فَهذا مَعنَى الأَيّامِ، فَلا تُعادوهُم فِي الدُّنيا فَيُعادوكُم فِي الآخِرَةِ.
ثُمَّ قالَ عليه‏السلام: وَدِّع وَاخرُج، فَلا آمَنُ عَلَيكَ.۱

1.. الخصال : ص ۳۹۵ ح ۱۰۲ ، كمال الدين : ص ۳۸۲ ح ۹ ، معاني الأخبار : ص ۱۲۳ ح ۱ ، جمال الاُسبوع : ص ۳۵ ، كفاية الأثر : ص ۲۸۵ كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج ۲۴ ص ۲۳۸ ح ۱ .

  • نام منبع :
    شناخت نامه حدیث - جلد دوم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1397
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 1426
صفحه از 501
پرینت  ارسال به