ج ـ تصحيح حديث
۶۴۹.الغيبة، طوسى ـ به نقل از حسن بن على خزّاز ـ: على بن ابى حمزه۱ نزد امام رضا عليهالسلام رفت و به ايشان گفت: شما، امام هستى ؟ فرمود: «آرى». وى به امام عليهالسلام گفت: من شنيدم كه جدّت جعفر بن محمّد عليهالسلام مىفرمايد: «هيچ امامى نيست، جز آن كه پسرى دارد» ! امام عليهالسلام فرمود: «اى پير ! فراموش كردهاى يا خود را به فراموش زدهاى ؟ جعفر عليهالسلام اين گونه نفرمود، بلكه جعفر عليهالسلام فرمود: "امامى نيست، جز آن كه پسرى دارد، مگر امامى كه [قيام مىكند و]حسين بن على عليهماالسلام با او رجعت مىنمايد". اين امام قائم، جانشين ندارد». على گفت: راست گفتى، فدايت شوم ! شنيدم جدّت اين گونه مىفرمايد.
۶۵۰.رجال الكشّىـ به نقل از اسماعيل بن سهل ـ: يكى از شيعيان كه خواست نامش را پنهان دارم، برايم گفت كه: نزد امام رضا عليهالسلام بودم كه على بن ابى حمزه، ابن سرّاج و ابن مُكارى وارد شدند....
على بن ابى حمزه به امام عليهالسلام گفت: براى ما از پدرانت روايت شده كه كار [كفن و دفن امام] را جز امامى مانند خود او برعهده نمىگيرد.
امام رضا عليهالسلام فرمود: «پس مرا از حسين بن على عليهالسلام خبر ده كه امام بود يا نبود ؟».
گفت: امام بود.
فرمود: «پس چه كسى اين كارها را برايش به عهده گرفت ؟».
گفت: على بن الحسين.
فرمود: «على بن الحسين عليهماالسلام، كجا بود ؟».
گفت: در كوفه، در دست عبيد اللّه بن زياد، زندانى بود ؛ امّا بى آن كه بدانند، بيرون آمد و كارهاى پدرش را به انجام رسانْد و سپس باز گشت.
امام رضا عليهالسلام به او فرمود: «كسى كه به على بن الحسين عليهالسلام، چنين قدرتى مىدهد كه به كربلا بيايد و كارهاى پدرش را به انجام برسانَد، پس همو به صاحب [كنونى] اين امر (امامت) هم قدرت مىدهد كه به بغداد برود و كارهاى پدرش را به انجام برساند و سپس باز گردد، در حالى كه در زندان و اسارت هم نيست».
على [بن ابى حمزه] به امام عليهالسلام گفت: براى ما روايت شده كه امام در نمىگذرد، مگر اين كه پسر و جانشين خود را مىبيند.
امام رضا عليهالسلام فرمود: «آيا در اين حديث، چيز ديگرى برايتان روايت نشده است ؟».
گفت: نه. امام عليهالسلام فرمود: «به خدا سوگند، چرا ! برايتان روايت شده كه "جز قائم"، و شما نمىدانيد معنايش چيست و چرا گفته شده است».
على به امام عليهالسلام گفت: آرى. به خدا، اين كلمه در حديث هست !
امام رضا عليهالسلام به او فرمود: «واى بر تو ! چگونه جرئت مىكنى كه براى من چيزى را بياورى كه برخى از آن را وا مىنهى ؟».
سپس فرمود: «اى پيرمرد ! از خدا پروا كن و از باز دارندگان از دين خداى متعال مباش».