نيست ؛ زيرا واقعيت خارجى حكايت شده در اين احاديث به چشم نمىآيد و نقطه اشتراكى ميان علم و حديث، ديده نمىشود تا در آن با هم مختلف و متعارض گردند. براى نمونه، علم نجوم به ما ثابت كرده است كه كوچكترين ستارهها از بزرگترين خانههاى زمين، هزاران برابر بزرگترند و كوچك ديده شدنشان به دليل فاصله چند ميليون فرسنگى آنها با ماست. حال اگر به متن زير بنگريد، مىبينيد كه كسى در پى گونهاى فضيلتسازى بوده كه با وجود انبوه سيلآساى فضائل واقعى، نيازى به آن نيست:
از ابن عبّاس: شبى نماز عشا را با پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله خوانديم. هنگامى كه سلام داد، به ما رو كرد و فرمود: سپيدهدمان، ستارهاى از آسمان، فرود مىآيد و در خانه يكى از شما مىافتد. هر كس كه اين ستاره در خانهاش بيفتد، وصى، جانشين و امام پس از من است. نزديك سر زدن سپيده كه شد، همه ما به انتظار فرو افتادن ستاره در خانههايمان نشستيم و پدرم عبّاس بن عبد المطلّب، اميدش از همه بيشتر بود، امّا به هنگام سپيدهدمان، ستاره از آسمان، فرود آمد و در خانه على بن ابىطالب افتاد.۱
مىدانيم كه اگر كوكب را به شهابسنگ هم تفسير كنيم، باز سقوط شهابسنگ بر خانه كوچك و زاهدانه على عليهالسلام در درون مسجد پيامبر، چيزى از آن باقى نمىگذارد.
۳ / ۷. معيار هفتم: تاريخ معتبر
تاريخ، در صورت اعتبار و صحّت، ما را از رخدادهاى گذشته، آگاه مىكند و به منزله كاشف واقعيت خارجى پيش از زمان حال است. از اين رو، حديث، هر گاه در مقام