انسانهاى عاقل است؛ انسانهايى با عقل فطرى و سالم كه سرشت تشخيصى آنها دستخوش انحرافها، بيمارىها و آلودگىها نشده باشد.۱ منظور از عقل، برداشتها و محصولات پيچيده فلسفى كه بر اساس مبانى خاص و از درون دستگاههاى پيچيده ساخته دانشمندان يك رشته و با گرايش ويژه علمى بيرون مىآيد، نيست؛ زيرا اين برداشتها، عمومى و پذيرفته همگان نبوده و قابل ارجاع، بويژه براى مردم معمولى نيست.
عقل، هديه ويژه خدا به انسان، براى شناخت هستى، كشف واقعيت خارجى و راه بردن به پيوند ميان اشياست. عقل، مىتواند تصويرهاى منطبق با خارج و حاكى از حقيقت بيرونى بسازد و اين واقعنمايى، در سرشت عقل و بىنياز از بيان و اعتبار شارع است. آنچه عقل به آن ره مىبرَد، حجّيت ذاتى دارد و مىتوان در عقيده و عمل، بدان اعتماد كرد. از سوى ديگر، بسيارى از احاديث نيز هستىنما هستند و حتّى احاديث توصيهاى، در پسزمينه خود، بر واقعيت عينى استوارند و در اين ميان، تنها برخى احاديث فقهى و اعتباريات شارع، استثنايند.
اين دو راه كشف حقيقت، بايد به يك جا برسند؛ زيرا واقعيت خارجى، يك چيز است و راههاى رسيدن به آن و ابزارهاى فهم آن، نمىتوانند در نتيجه و فرجام كار با هم اختلاف داشته باشند. به سخن ديگر، دريافتهاى عقلى و آموزههاى دينى، در موارد مشترك، اگر هر دو بر واقعيت خارجى منطبق باشند، با هم نيز موافق هستند و اگر با هم اختلاف داشته باشند، هر دو يا دستِ كم يكى با واقع بيرونى، انطباق ندارند. حال اگر دريافت عقلى، چنان آشكار و پذيرفتنى باشد كه هيچ عاقلى نتواند آن را ناديده بگيرد، ناگزير بايد درمحتواى حديثى متعارض با آن بينديشيم و اگر نتوانستيم