۱۱ / ۷
حديثسازى در فضيلت قرآن
۷۸۳.النكت على كتاب ابن صلاحـ به نقل از مؤمّل بن اسماعيل ـ: استادى، حديث طولانى اُبىّ بن كعب در باره قرآن را برايم نقل كرد. به او گفتم: چه كسى براى تو گفت ؟ گفت: مردى در مدائن، برايم گفت و او، زنده است. نزد او رفتم و به او گفتم: چه كسى به تو گفت ؟ گفت: استادى در واسط برايم گفت و او، زنده است. نزد او رفتم و گفتم: چه كسى به تو گفت ؟ گفت: استادى در بصره برايم گفت و او، زنده است. نزد او رفتم، گفت: استادى در آبادان [برايم گفت]. نزد او رفتم. دستم را گرفت و مرا به درون خانهاى بُرد. گروهى از متصوّفه در آنجا بودند و بزرگى با آنان بود. گفت: اين شيخ، برايم گفته است. گفتم: اى شيخ ! چه كسى به تو گفت ؟ گفت: كسى براى من نگفته است ؛ امّا ديديم مردم از قرآن، روىگردان شدهاند. اين حديث را برايشان ساختيم تا دلهايشان را به سوى قرآن بچرخاند.
۷۸۴.الموضوعاتـ به نقل از محمود بن غيلان ـ: شنيدم نزد مؤمّل از حديثى كه اُبَى از پيامبر صلىاللهعليهوآله در باره فضيلت قرآن نقل كرده، سخن به ميان آمد. گفت: آن را مردى قابل اعتماد، برايم نقل كرده است و او را نام برد. مؤمّل گفت: به مدائن رفتم و مردى كه اين حديث را نقل مىكرد، ديدم. به او گفتم: برايم حديث را بگو. مىخواهم به بصره بروم. گفت: اين مردى كه از او شنيدهام، در واسط است. به واسط رفتم و آن مرد را ديدم. گفتم: من در مدائن بودم و مرا به سوى تو راهنمايى كردند. من مىخواهم به بصره بروم. گفت: اين كسى كه حديث را از او شنيدهام، در كلاّء است. به بصره رفتم و در كلاّء، شيخ را ديدم. به او گفتم: برايم حديث را بگو كه مىخواهم به آبادان بروم. گفت: استادى كه حديث را از او شنيدهايم، در آبادان است. به آبادان رفتم و او را ديدم. گفتم: از خدا، پروا كن. اين، چه حديثى است كه در مدائن و واسط و بصره، در پىِ آن بودم و مرا به تو ره نمودند ؟ ماجراى اين حديث را به من بگو ! گفت: ما گِرد هم آمديم و ديديم مردم از قرآن، روى گردانده و به آن، بىرغبت شدهاند و به اين احاديث روى آوردهاند. ما نشستيم و برايشان، اين فضيلتها را ساختيم تا به قرآن، روى بياورند.