۷۷۸.صحيح البخارىـ به نقل از ابو سعيد خُدْرى ـ: گفتيم: اى پيامبر خدا ! آيا خدايمان را روز قيامت مىبينيم ؟ فرمود: «آيا در يك روز و شبِ صاف و بىابر، مشكلى در ديدن خورشيد و ماه داريد ؟». گفتيم: نه. فرمود: «در آن روز، هيچ مشكلى در ديدن خدايتان نخواهيد داشت، همان گونه كه در ديدن اين دو نداريد».
آن گاه فرمود: «در آن روز، منادىاى ندا مىدهد: هر گروهى به نزد آنچه مىپرستيد، برود. پس صليبيان با صليب خود، بتپرستان با بتهاى خود و پرستندگان هر خدايى با خداى خود مىروند تا تنها خداپرستان نيك و بد و باقىماندگانى از اهل كتاب مىمانند.
پس دوزخ را مىآورند كه چونان سراب مىنمايد. به يهوديان گفته مىشود: چه چيزى را مىپرستيديد ؟ مىگويند: ما عُزَير، فرزند خدا را مىپرستيديم. گفته مىشود: دروغ مىگوييد. خداوند، نه همراهى دارد و نه فرزندى. حال چه مىخواهيد ؟ گفتند: مىخواهيم كه آبى به ما بنوشانى. گفته مىشود: بنوشيد. سپس در دوزخ، سقوط مىكنند.
آن گاه به مسيحيان گفته مىشود: شما چه مىپرستيديد ؟ مىگويند: ما مسيح، فرزند خدا را مىپرستيم. گفته مىشود: دروغ مىگوييد. خداوند، نه همراهى دارد و نه فرزندى. حال چه مىخواهيد ؟ مىگويند: مىخواهيم كه به ما آبى بنوشانى. گفته مىشود: بنوشيد. سپس [در دوزخ]، سقوط مىكنند.
تا آن گاه كه تنها پرستندگان نيك و بد خداوند، باقى مىمانند. به آنها گفته مىشود: چه چيز، شما را نگاه داشته است، در حالى كه همه مردم رفتهاند ؟ مىگويند: ما از آن مردم [در دنيا] جدا شديم و امروز از هر زمان ديگرى به خداوند نيازمنديم. ما شنيديم ندا دهندهاى ندا مىدهد: هر گروهى به آنچه مىپرستيد، ملحق شود و ما منتظر خدايمان هستيم. خداى جبّار، در صورتى كه متفاوت از صورتى است كه اوّل بار ديده بودند، نزد آنان مىآيد و مىگويد: من، خداى شما هستم. آنان مىگويند: تو خداى مايى ؟ ! پس جز پيامبران، با او سخن نمىگويند و او مىگويد: آيا ميان شما و خدايتان، نشانهاى مىشناسيد ؟ آنان مىگويند: ساق پا. خداوند، ساق پايش را نمايان مىكند و همه مؤمنان، در برابرش سجده مىكند و تنها كسانى مىمانند كه براى ريا و خودنمايى، خدا را سجده مىكردند. آنها مىروند تا سجده كنند كه پشتش صاف و راست مىماند [و نمىتواند خم شود و سجده كند]».