۷۱۲.الإرشادـ به نقل از محمّد بن فضل ـ: ميان ياران ما، در باره مسح پاها در وضو، اختلاف شد كه آيا آن را از انگشتان تا بلندى مفصل بايد كشيد يا به عكس ؟ پس على بن يقطين، نامهاى به موسى بن جعفر عليهالسلام نوشت كه: قربانت گردم! ياران ما، در باره مسح پاها اختلاف كردهاند. اگر صلاح بدانى، به خطّ شريف خود، تكليف مرا در كيفيت وضو گرفتن بيان كن تا إن شاء اللّه تعالى بر طبق آن، رفتار كنم ؟ امام عليهالسلام در پاسخ نامه او چنين نوشت: «آنچه در باره اختلاف در وضو نوشته بودى، فهميدم. آنچه من به تو در اين باره فرمان مىدهم، اين است كه [ابتدا] سه بار آب را در دهان بچرخانى و سه بار آب در بينى بكِشى و سه بار روى خود را بشويى و آب را به لابه لاى موهاى صورت برسانى و دستان خود را از سرِ انگشتان تا آرنج بشويى و همه سر را مسح كنى و بر روى گوشهايت و درونِ آنها دست بكِشى و پاهاى خود را تا بلندى مَفصل، سه بار بشويى و بجز آنچه نوشتم، به گونه ديگرى وضو نگيرى و از اين فرمان، سر نپيچى !».
چون نامه به على بن يقطين رسيد، از آنچه امام عليهالسلام نگاشته بود و با عقيده عمومى شيعه در باره وضو مخالف بود، در شگفت شد؛ ولى با خود گفت: مولا و آقاى من به آنچه فرمان داده، داناتر است و من نيز فرمانبُردار اويم. از اين رو، همچنان كه امام عليهالسلام فرمان داده بود، وضو مىگرفت و براى فرمانبُردارى از آن بزرگوار، در اين باره با همه شيعه مخالفت مىكرد. در اين ميان، پيش هارون از على بن يقطين، سخنچينى و بدگويى كردند و به او گفتند: وى، مردى رافضى و با تو مخالف است.
هارون به برخى نزديكان خود گفت: در باره على بن يقطين، نزد من بسيار سخن مىگويند و او را به مخالفت با ما و ميل به مذهب رافضيان، متّهم كردهاند ؛ امّا من در انجام دادن خدمتش نسبت به خود، كوتاهى نديدهام و او را بارها آزمايش كردهام و نشانهاى از اين تهمتها كه به او مىزنند، در او نيافتهام. حال مىخواهم به گونهاى از كار او سر درآورم، آن گونه كه خود او هم نفهمد تا مجبور شود از من، پرهيز و تقيّه نمايد. به او گفتند: اى امير مؤمنان! رافضيان، در مسئله وضو با سنّيان، اختلاف دارند و آنان، سبُك وضو مىگيرند و پاها را نمىشويند. پس چنان كه نفهمد، با وضو گرفتنش او را آزمايش كن. هارون گفت: آرى. اين، راهى براى پى بردن به مذهب اوست.
سپس او را مدّتى به حال خود وا نهاد. آن گاه او را به كارى در خانه خود وا داشت تا وقت نماز، در رسد. على بن يقطين، معمولاً براى وضو و نماز، به اتاقى خلوت مىرفت. هارون، وقت نماز، پشت ديوارى ايستاد، به گونهاى كه او على بن يقطين را مىديد، ولى على بن يقطين، او را نمىديد. على بن يقطين، آب براى وضو خواست و سه بار آب در دهان گردانْد و سه بار در بينى كشيد و سه بار روى خود را شست و به لا به لاى موهاى صورتش، آب رسانْد و از سرِ انگشتان تا آرنج را سه بار شُست و همه سرش را مسح كرد و بر گوشهايش دست كشيد و پاهاى خود را سه بار شُست. هارون، در تمام اين احوال به او مىنگريست و چون ديد كه على بن يقطين، چنين كرد، خويشتندارى نكرد و جلو آمد و خود را به على بن يقطين، نشان داده و ندا داد: اى على بن يقطين! دروغ مىگويد هر كس كه بپندارد تو رافضى هستى.
از آن پس، وضع او در پيشِ هارون، نيكو شد. پس از اين جريان، بدون سابقه[ى نامهنگارى از طرف على بن يقطين]، نامهاى از موسى بن جعفر عليهالسلام به او رسيد كه: «اى على بن يقطين! از اين پس، همان گونه كه خداوند فرمان داده، وضو بگير. روى خود را يك بار به قصد وجوب بشوى و بار ديگر براى شاداب شدن [وضو] بشوى و دستهاى خود را نيز اين گونه و از آرنج بشوى و جلوى سر و روى دو پا را با زيادىِ آب وضو، مسح كن ؛ زيرا آنچه بر تو ترسيده مىشد، از ميان رفت. و السّلام !».