243
شناخت نامه حدیث - جلد دوم

۷۱۲.الإرشادـ به نقل از محمّد بن فضل ـ: ميان ياران ما، در باره مسح پاها در وضو، اختلاف شد كه آيا آن را از انگشتان تا بلندى مفصل بايد كشيد يا به عكس ؟ پس على بن يقطين، نامه‏اى به موسى بن جعفر عليه‏السلام نوشت كه: قربانت گردم! ياران ما، در باره مسح پاها اختلاف كرده‏اند. اگر صلاح بدانى، به خطّ شريف خود، تكليف مرا در كيفيت وضو گرفتن بيان كن تا إن شاء اللّه‏ تعالى بر طبق آن، رفتار كنم ؟ امام عليه‏السلام در پاسخ نامه او چنين نوشت: «آنچه در باره اختلاف در وضو نوشته بودى، فهميدم. آنچه من به تو در اين باره فرمان مى‏دهم، اين است كه [ابتدا] سه بار آب را در دهان بچرخانى و سه بار آب در بينى بكِشى و سه بار روى خود را بشويى و آب را به لابه لاى موهاى صورت برسانى و دستان خود را از سرِ انگشتان تا آرنج بشويى و همه سر را مسح كنى و بر روى گوش‏هايت و درونِ آنها دست بكِشى و پاهاى خود را تا بلندى مَفصل، سه بار بشويى و بجز آنچه نوشتم، به گونه ديگرى وضو نگيرى و از اين فرمان، سر نپيچى !».
چون نامه به على بن يقطين رسيد، از آنچه امام عليه‏السلام نگاشته بود و با عقيده عمومى شيعه در باره وضو مخالف بود، در شگفت شد؛ ولى با خود گفت: مولا و آقاى من به آنچه فرمان داده، داناتر است و من نيز فرمان‏بُردار اويم. از اين رو، همچنان كه امام عليه‏السلام فرمان داده بود، وضو مى‏گرفت و براى فرمان‏بُردارى از آن بزرگوار، در اين باره با همه شيعه مخالفت مى‏كرد. در اين ميان، پيش هارون از على بن يقطين، سخن‏چينى و بدگويى كردند و به او گفتند: وى، مردى رافضى و با تو مخالف است.
هارون به برخى نزديكان خود گفت: در باره على بن يقطين، نزد من بسيار سخن مى‏گويند و او را به مخالفت با ما و ميل به مذهب رافضيان، متّهم كرده‏اند ؛ امّا من در انجام دادن خدمتش نسبت به خود، كوتاهى نديده‏ام و او را بارها آزمايش كرده‏ام و نشانه‏اى از اين تهمت‏ها كه به او مى‏زنند، در او نيافته‏ام. حال مى‏خواهم به گونه‏اى از كار او سر درآورم، آن گونه كه خود او هم نفهمد تا مجبور شود از من، پرهيز و تقيّه نمايد. به او گفتند: اى امير مؤمنان! رافضيان، در مسئله وضو با سنّيان، اختلاف دارند و آنان، سبُك وضو مى‏گيرند و پاها را نمى‏شويند. پس چنان كه نفهمد، با وضو گرفتنش او را آزمايش كن. هارون گفت: آرى. اين، راهى براى پى بردن به مذهب اوست.
سپس او را مدّتى به حال خود وا نهاد. آن گاه او را به كارى در خانه خود وا داشت تا وقت نماز، در رسد. على بن يقطين، معمولاً براى وضو و نماز، به اتاقى خلوت مى‏رفت. هارون، وقت نماز، پشت ديوارى ايستاد، به گونه‏اى كه او على بن يقطين را مى‏ديد، ولى على بن يقطين، او را نمى‏ديد. على بن يقطين، آب براى وضو خواست و سه بار آب در دهان گردانْد و سه بار در بينى كشيد و سه بار روى خود را شست و به لا به لاى موهاى صورتش، آب رسانْد و از سرِ انگشتان تا آرنج را سه بار شُست و همه سرش را مسح كرد و بر گوش‏هايش دست كشيد و پاهاى خود را سه بار شُست. هارون، در تمام اين احوال به او مى‏نگريست و چون ديد كه على بن يقطين، چنين كرد، خويشتندارى نكرد و جلو آمد و خود را به على بن يقطين، نشان داده و ندا داد: اى على بن يقطين! دروغ مى‏گويد هر كس كه بپندارد تو رافضى هستى.
از آن پس، وضع او در پيشِ هارون، نيكو شد. پس از اين جريان، بدون سابقه[ى نامه‏نگارى از طرف على بن يقطين]، نامه‏اى از موسى بن جعفر عليه‏السلام به او رسيد كه: «اى على بن يقطين! از اين پس، همان گونه كه خداوند فرمان داده، وضو بگير. روى خود را يك بار به قصد وجوب بشوى و بار ديگر براى شاداب شدن [وضو] بشوى و دست‏هاى خود را نيز اين گونه و از آرنج بشوى و جلوى سر و روى دو پا را با زيادىِ آب وضو، مسح كن ؛ زيرا آنچه بر تو ترسيده مى‏شد، از ميان رفت. و السّلام !».


شناخت نامه حدیث - جلد دوم
242

۷۱۲.الإرشاد عن محمّد بن الفضل: اِختَلَفَتِ الرِّوايَةُ مِن بَينِ أصحابِنا في مَسحِ الرِّجلَينِ فِي الوُضوءِ، أ هُوَ مِنَ الأَصابِعِ إلَى الكَعبَينِ، أم مِنَ الكَعبَينِ إلَى الأَصابِعِ ؟ فَكَتَبَ عَلِيُّ بنُ يَقطينٍ إلى أبِي الحَسَنِ موسى عليه‏السلام: جُعِلتُ فِداكَ، إنَّ أصحابَنا قَدِ اختَلَفوا في مَسحِ الرِّجلَينِ، فَإِن رَأَيتَ أن تَكتُبَ إلَيَّ بِخَطِّكَ ما يَكونُ عَمَلي بِحَسَبِهِ فَعَلتُ إن شاءَ اللّه‏ُ.
فَكَتَبَ إلَيهِ أبُو الحَسَنِ عليه‏السلام: فَهِمتُ ما ذَكَرتَ مِنَ الاِختِلافِ فِي الوُضوءِ، وَالَّذي آمُرُكَ بِهِ في ذلِكَ أن تَتَمَضمَضَ ثَلاثا، وتَستَنشِقَ ثَلاثا، وتَغسِلَ وَجهَكَ ثَلاثا، وتُخَلِّلَ شَعرَ لِحيَتِكَ، وتَغسِلَ يَدَكَ إلَى المِرفَقَينِ ثَلاثا، وتَمسَحَ رَأسَكَ كُلَّهُ، وتَمسَحَ ظاهِرَ اُذُنَيكَ وباطِنَهُما، وتَغسِلَ رِجلَيكَ إلَى الكَعبَينِ ثَلاثا، ولا تُخالِف ذلِكَ إلى غَيرِهِ.
فَلَمّا وَصَلَ الكِتابُ إلى عَلِيِّ بنِ يَقطينٍ، تَعَجَّبَ مِمّا رَسَمَ لَهُ فيهِ مِمّا جَميعُ العِصابَةِ عَلى خِلافِهِ، ثُمَّ قالَ: مَولايَ أعلَمُ بِما قالَ، وأَنَا مُمتَثِلٌ أمرَهُ. فَكانَ يَعمَلُ في وُضوئِهِ عَلى هذَا الحَدِّ، ويُخالِفُ ما عَلَيهِ جَميعُ الشّيعَةِ ؛ امتِثالاً لِأَمرِ أبِي الحَسَنِ عليه‏السلام.
وسُعِيَ بِعَلِيِّ بنِ يَقطينٍ إلَى الرَّشيدِ، وقيلَ لَهُ: إنَّهُ رافِضِيٌّ مُخالِفٌ لَكَ، فَقالَ الرَّشيدُ لِبَعضِ خاصَّتِهِ: قَد كَثُرَ عِندِي القَولُ في عَلِيِّ بنِ يَقطينٍ، وَالقَرَفُ۱ لَهُ بِخِلافِنا، ومَيلُهُ إلَى الرَّفضِ، ولَستُ أرى في خِدمَتِهِ لي تَقصيرا، وقَدِ امتَحَنتُهُ مِرارا، فَما ظَهَرَت مِنهُ عَلى ما يُقرَفُ بِهِ، واُحِبُّ أن أستَبرِئَ أمرَهُ مِن حَيثُ لا يَشعُرُ بِذلِكَ فَيَتَحَرَّزَ مِنّي.
فَقيلَ لَهُ: إنَّ الرّافِضَةَ ـ يا أميرَ المُؤمِنينَ ـ تُخالِفُ الجَماعَةَ فِي الوُضوءِ فَتُخَفِّفُهُ، ولا تَرى غَسلَ الرِّجلَينِ، فَامتَحِنهُ مِن حَيثُ لا يَعلَمُ بِالوُقوفِ عَلى وُضوئِهِ.
فَقالَ: أجَل، إنَّ هذَا الوَجهَ يَظهَرُ بِهِ أمرُهُ. ثُمَّ تَرَكَهُ مُدَّةً وناطَهُ بِشَيءٍ مِنَ الشُّغلِ فِي الدّارِ حَتّى دَخَلَ وَقتُ الصَّلاةِ، وكانَ عَلِيُّ بنُ يَقطينٍ يَخلو في حُجرَةٍ فِي الدّارِ لِوُضوئِهِ وصَلاتِهِ، فَلَمّا دَخَلَ وَقتُ الصَّلاةِ وَقَفَ الرَّشيدُ مِن وَراءِ حائِطِ الحُجرَةِ بِحَيثُ يَرى عَلِيَّ بنَ يَقطينٍ ولا يَراهُ هُوَ، فَدَعا بِالماءِ لِلوُضوءِ، فَتَمَضمَضَ ثَلاثا، وَاستَنشَقَ ثَلاثا، وغَسَلَ وَجهَهُ، وخَلَّلَ شَعرَ لِحيَتِهِ، وغَسَلَ يَدَيهِ إلَى المِرفَقَينِ ثَلاثا، ومَسَحَ رَأسَهُ واُذُنَيهِ، وغَسَلَ رِجلَيهِ، وَالرَّشيدُ يَنظُرُ إلَيهِ، فَلَمّا رَآهُ قَد فَعَلَ ذلِكَ لَم يَملِك نَفسَهُ حَتّى أشرَفَ عَلَيهِ بِحَيثُ يَراهُ، ثُمَّ ناداهُ: كَذَبَ ـ يا عَلِيَّ بنَ يَقطينٍ ـ مَن زَعَمَ أنَّكَ مِنَ الرّافِضَةِ.
وصَلُحَت حالُهُ عِندَهُ، ووَرَدَ عَلَيهِ كِتابُ أبِي الحَسَنِ عليه‏السلام: اِبتَدِئ مِنَ الآنَ يا عَلِيَّ بنَ يَقطينٍ وتَوَضَّأ كَما أمَرَ اللّه‏ُ: اِغسِل وَجهَكَ مَرَّةً فَريضَةً واُخرى إسباغا، وَاغسِل يَدَيكَ مِنَ المِرفَقَينِ كَذلِكَ، وَامسَح بِمُقَدَّمِ رَأسِكَ وظاهِرِ قَدَمَيكَ مِن فَضلِ نَداوَةِ وُضوئِكَ، فَقَد زالَ ما كانَ يُخافُ عَلَيكَ، وَالسَّلامُ.۲

1.. القرف من الذنب ، وفلان يقرف بالسوء ، أي يرمي به ويظنّى به ، واقترف ذنبا ، أي أتاه وفعله العين : ج ۵ ص ۱۴۶ «قرف» .

2.. الإرشاد : ج ۲ ص ۲۲۷ ، إعلام الورى : ج ۲ ص ۲۱ ، كشف الغمّة : ج ۳ ص ۱۵ ، الخرائج والجرائح : ج ۱ ص ۳۳۵ ح ۲۶ ، المناقب لابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۲۸۸ كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج ۴۸ ص ۳۸ ح ۱۴ .

  • نام منبع :
    شناخت نامه حدیث - جلد دوم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1397
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 1745
صفحه از 501
پرینت  ارسال به