پرتاب تير ، طفل شيرخوار امام حسين عليه السلام را در آغوش پدر به شهادت رساند . وى قاتل عبد اللَّه بن حسن نيز معرفى شده است . او همچنين در شهادت عباس بن على عليه السلام نقش داشت و حامل سر ايشان به كوفه بود.
حرمله، بر اثر جنايتهايش به عقوبت دنيوى دچار شد و در پايان عمر نيز در قيام مختار، دستگير شد . به فرمان مختار ، دست و پاى او را قطع كردند و سپس، او را در آتش سوازندند .
۷۴۰.الأمالى ، طوسى - به نقل از مِنهال بن عمرو - : وقتى از مكّه بر مىگشتم، بر امام زين العابدين عليه السلام وارد شدم . به من فرمود: «اى مِنهال ! حرملة بن كاهل اسدى ، چه مىكند؟» .
گفتم : او در كوفه زنده بود كه من آمدم.
امام عليه السلام دستانش را كامل بالا آورد و فرمود : «خداوندا ! داغىِ آهن را بر او بچشان. خداوندا ! داغىِ آهن را بر او بچشان. خداوندا ! داغىِ آتش را بر او بچشان» .
به كوفه آمدم . مختار ، پيروز شد و امور را به دست گرفت، و او دوست من بود. من چند روزى در خانهام بودم تا اين كه رفت و آمدِ مردم ، تمام شد . سوار بر مركب شدم و به سوى مختار رفتم . او را در بيرون خانهاش ديدم.
گفت: اى منهال ! در دوران حكومت ما، پيش ما نيامدى و براى آن، به ما شادباش نگفتى و در آن با ما همكارى نكردى؟
به او اطّلاع دادم كه در مكّه بودم و اكنون آمدهام . با او قدم زديم و حرف زديم تا به كِناس (محلّه بنى اسد) رسيديم . مختار ايستاد، گويى كه در انتظار چيزى است. جاى حرملة بن كاهله ، به مختار ، اطّلاع داده شده بود و او كسى را در پى حرمله فرستاده بود. مدّتى نگذشت كه گروهى آمدند كه پا بر زمين مىكوبيدند و نيز گروهى كه مىدويدند ، تا اين كه گفتند: اى امير ! مژده باد كه حرملة بن كاهل ، دستگير شد !
طولى نكشيد كه او را آوردند . وقتى مختار به حرمله نگاه كرد ، گفت: ستايش ، خداوندى راست كه تو را در دسترس قرار داد!