873
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

مسلمانان و نخستين مؤمن بود . او پسر عموى فرستاده پروردگار جهانيان و پدر يادگاران خاتم پيامبران بود . او كارى با شما كرد كه مى‏دانيد و شما هم كارى با او كرديد كه منكرش نيستيد ، تا اين كه مرگش فرا رسيد و در گرو عملش قرار گرفت .
سپس پدرم (يزيد) زمام امور را به دست گرفت، در حالى كه شايسته خلافت نبود . سوار بر مركب هوسش شد و اشتباه خود را نيكو به حساب آورد و اميدش را زياد كرد و آرزو ، او را تباه ساخت و اَجَلش كوتاه شد . پس [كم كم‏] توانش اندك شد و زمانش به پايان رسيد و در گورش قرار گرفت و گرفتار گناه و اسير جرمش شد» .
آن گاه معاويه (پسر يزيد) گريست و گفت: «بزرگ‏ترين درد ما ، اين است كه مى‏دانيم جايگاه او ، بد و بازداشتگاهش ، زشت است. او عترت پيامبر خدا را كشت و حرمت حرم را ريخت و كعبه را سوزاند. من ، عهده‏دار حكومت شما نيستم و زير بار نتايج كارتان هم نمى‏روم. خودتانيد و حكومت. به خدا سوگند، اگر دنيا غنيمت است، ما از آن ، بهره برده‏ايم و اگر شر است، همين مقدار كه خاندان ابو سفيان به آن رسيده‏اند، بسشان است!» .۱

1.مَلَكَ مُعاوِيَةُ بنُ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ - واُمُّهُ اُمُّ هاشِمٍ بِنتُ أبي هاشِمِ بنِ عُتبَةَ بنِ رَبيعَةَ - أربَعينَ يَوماً ، وقيلَ : بَل أربَعَةَ أشهُرٍ ، وكانَ لَهُ مَذهَبٌ جَميلٌ ، فَخَطَبَ النّاسَ ، فَقالَ : أمّا بَعدَ حَمدِ اللَّهِ وَالثَّناءِ عَلَيهِ ، أيُّهَا النّاسُ ، فَإِنّا بُلينا بِكُم ، وبُليتُم بِنا ، فَما نَجهَلُ كَراهَتَكُم لَنا ، وطَعنَكُم عَلَينا ، ألا وإنَّ جَدّي مُعاوِيَةَ بنَ أبي سُفيانَ نازَعَ الأَمرَ مَن كانَ أولى‏ بِهِ مِنهُ فِي القَرابَةِ بِرَسولِ اللَّهِ ، وأحَقَّ فِي الإِسلامِ ، سابِقَ المُسلِمينَ ، وأوَّلَ المُؤمِنينَ ، وَابنَ عَمِّ رَسولِ رَبِّ العالَمينَ ، وأبا بَقِيَّةِ خاتَمِ المُرسَلينَ ، فَرَكِبَ مِنكُم ما تَعلَمونَ ، ورَكِبتُم مِنهُ ما لا تُنكِرونَ ، حَتّى‏ أتَتهُ مَنِيَّتُهُ وصارَ رَهناً بِعَمَلِهِ . ثُمَّ قَلَّدَ أبي وكانَ غَيرَ خَليقٍ لِلخَيرِ ، فَرَكِبَ هَواهُ ، وَاستَحسَنَ خَطَأَهُ ، وعَظُمَ رَجاؤُهُ ، فَأَخلَفَهُ الأَمَلُ ، وقَصُرَ عَنهُ الأَجَلُ ، فَقُلَّت مَنَعَتُهُ ، وَانقَطَعَت مُدَّتُهُ ، وصارَ في حُفرَتِهِ ، رَهناً بِذَنبِهِ ، وأسيراً بِجُرمِهِ . ثُمَّ بَكى‏ ، وقالَ : إنَّ أعظَمَ الاُمورِ عَلَينا عِلمُنا بِسوءِ مَصرَعِهِ ، وقُبحِ مُنقَلَبِهِ ، وقَد قَتَلَ عِترَةَ الرَّسولِ ، وأباحَ الحُرمَةَ ، وحَرَقَ الكَعبَةَ ، وما أنَا المُتَقَلِّدُ اُمورَكُم ، ولَا المُتَحَمِّلُ تَبِعاتِكُم ، فَشَأنُكُم أمرُكُم ، فَوَاللَّهِ ، لَئِن كانَتِ الدُّنيا مَغنَماً لَقَد نِلنا مِنها حَظّاً ، وإن تَكُن شَرّاً فَحَسبُ آلِ أبي سُفيانَ ما أصابوا مِنها ۷۱۵ (تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۲۵۴) .


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
872

مادر يزيد بن عبد الملك ، سر را گرفت و شستشو داد و روغن‏مالى و معطّر كرد .
يزيد به وى گفت: اين ديگر چه كارى است ؟
عاتكه گفت: سر خاك‏آلود پسرعمويم را برايم فرستادى . مرتّب و معطّرش كردم .۱

۳ / ۳

معاوية بن يزيد۲

۷۱۲.تاريخ اليعقوبى: معاوية بن يزيد بن معاويه - كه مادرش، اُمّ هاشم دختر ابو هاشم بن عُتبة بن ربيعه است - چهل روز - و برخى گفته‏اند : چهار ماه - حكمرانى كرد . وى عقيده خوبى داشت. براى مردم ، سخنرانى كرد و چنين گفت: «پس از ستايش و ثناى خداوند، اى مردم! ما گرفتار شما شديم و شما گرفتار ما شديد . از ناخشنودىِ شما نسبت به ما و طعنتان ، بى‏خبر نيستيم. بدانيد كه جدّم معاوية بن ابى سفيان، بر سرِ حكومت ، با كسى به ستيز برخاست كه به خاطر خويشاوندى‏اش با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، براى حكومت، شايسته‏تر بود و در مسلمانى ، شايستگىِ بيشترى داشت و پيش‏گام

1.بَعَثَ يَزيدُ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام إلى‏ نِسائِهِ ، فَأَخَذَتهُ عاتِكَةُ ابنَتُهُ - وهِيَ اُمُّ يَزيدَ بنِ عَبدِ المَلِكِ - فَغَسَلَتهُ ودَهَنَتهُ وطَيَّبَتهُ . فَقالَ لَها يَزيدُ : ما هذا ؟ قالَت : بَعَثتَ إلَيَّ بِرَأسِ ابنِ عَمّي شَعَثاً ، فَلَمَمتُهُ وطَيَّبتُهُ ۷۱۴ (أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۴۱۶ وراجع : تذكرة الخواصّ : ص ۲۶۱) .

2.ابو ليلى معاوية بن يزيد بن معاوية بن ابى سفيان قريشى اموى ، ملقّب به «الراجع إلى اللَّه» ، در سال ۴۱ ق ، زاده شد و در زمان پدرش يزيد ، با او و پدرش بيعت شد و بجز عبد اللَّه بن زبير و مردم مكّه ، همه با او بيعت كردند . او چهل روز ، يا سه يا چهار يا پنج ماه ، خليفه بود و آن گاه بر فراز منبر رفت و خود را از حكومت ، بركنار نمود و از پدر و جدّش و كارهاى آن دو ، اعلام برائت كرد . گفته شده كه مسموم شد و گفته شده كه با بيمارى طاعون در دمشق در گذشت و همان جا دفن شد .

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 40599
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به