و چگونه اين را نگويى ، در حالى كه با ريختن خون فرزندان محمّد صلى اللَّه عليه و آله و ستارگان زمين از خاندان عبد المطّلب ، زخم را شكافتى و آن را از بيخ و بُن در آوردى؟!
پدرانت را ندا مىدهى و مىپندارى كه آنان را صدا مىزنى ! به زودى ، تو هم به جايگاه آنان در خواهى آمد و آن گاه ، دوست خواهى داشت كه اِفليج و گُنگ بودى تا آنچه را گفتهاى ، نمىگفتى و آنچه را كردهاى ، نمىكردى .
خدايا ! حقّ ما را بستان و از آن كه بر ما ستم كرد ، انتقام بگير و خشمت را بر كسى كه خونهاى ما را ريخت و حاميان ما را كشت ، فرود آر .
به خدا سوگند ، جز پوست خود را نبريدى و جز گوشت خود را نشكافتى و بر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله با بر دوش كشيدن خونهايى كه از فرزندانش ريختهاى و حرمتى كه از خاندان و خويشانش هتك كردهاى ، وارد مىشوى ، در آن جا كه خدا ، پراكندگىشان را گِرد مىآورد و پريشانىشان را سامان مىدهد و حقّشان را مىگيرد «و مپنداريد كسانى كه در راه خدا كشته شدهاند ، مُرده هستند ؛ بلكه زندهاند و نزد خدايشان روزى مىخورند»۱ .
تو را داورى خدا ، طرفِ دعوا بودن محمّد صلى اللَّه عليه و آله و پشتيبانى جبرئيل ، بس است و آن كه [جنايت را ]براى تو آراست و تو را بر گردن مسلمانان سوار كرد ، به زودى خواهد دانست كه ستمكاران ، چه بد جاىگزينى بر گرفتهاند و كدام يك از شما جايگاهى بدتر و سپاهى ناتوانتر دارد .
اگرچه پيشامدها مرا به سخن گفتن با تو وا داشته است ، امّا من منزلتت را كوچك مىبينم و سرزنش كردن تو را كسرِ شأن خود مىدانم ؛ امّا چشمها اشكبارند و سينهها سوزان .
هان ! شگفت و بس شگفت كه نجيبزادگان حزب خدا ، به دست آزادشدگانِ حزب شيطان ، كشته مىشوند ! از اين دستها ، خون ما مىچكد و دهانشان از [ديدن]