رَقيم ، از نشانههاى شگفت ما بودند؟!» . آن گاه خداوند ، سر را به سخن در آورد و با شيوايى تمام گفت : «شگفتتر از ماجراى اصحاب كهف ، كُشتن و بردن من است» .۱
۵۹۲.تاريخ دمشق - به نقل از سلمة بن كُهَيل - : سرِ حسين بن على عليه السلام را بر نيزه ديدم ، در حالى كه مىگفت : (خدا ، به زودى ، تو را از شرّ آنان ، كفايت مىكند ؛ و او شنوا و داناست)۲ .۳
۵ / ۲
اسلام آوردن رهبر يهوديان
۵۹۳.الخرائج و الجرائح - به نقل از سليمان بن مهران اَعمَش ، از مردى - : بزرگِ يهوديان ، بر يزيد در آمد و گفت : اين سر ، چيست؟
گفت : سرِ يك شورشى است .
گفت : او كيست؟ گفت : حسين است .
گفت : پسر چه كسى؟ گفت : پسر على .
گفت : مادرش كيست؟ گفت : فاطمه .
گفت : فاطمه كيست؟ گفت : دختر محمّد .
گفت : همان پيامبرتان؟! گفت : آرى .
گفت : خدا ، خيرتان ندهد ! ديروز ، پيامبرتان بوده و امروز ، پسر دخترش را مىكشيد؟! واى بر تو ! ميان من و داوودِ پيامبر ، هفتاد و اندى واسطه است ؛ امّا
1.أنَا - وَاللَّهِ - رَأَيتُ رَأسَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام حينَ حُمِلَ ، وأنَا بِدِمَشقَ ، وبَينَ يَدَيِ الرَّأسِ رَجُلٌ يَقرَأُ سورَةَ الكَهفِ ، حَتّى بَلَغَ قَولَهُ تَعالى : «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَبَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُواْ مِنْ ءَايَتِنَا عَجَبًا) ، قالَ : فَأَنطَقَ اللَّهُ الرَّأسَ بِلِسانٍ ذَرِبٍ ، فَقالَ : أعجَبُ مِن أصحابِ الكَهفِ قَتلي وحَملي ۵۹۴ (تاريخ دمشق : ج ۶۰ ص ۳۷۰ ؛ الخرائج والجرائح : ج ۲ ص ۵۷۷ ح ۱) .
2.سوره بقره : آيه ۱۳۷ .
3.رَأَيتُ رَأسَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام عَلَى القَنا ، وهُوَ يَقولُ : «فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ)۵۹۵ (تاريخ دمشق : ج ۲۲ ص ۱۱۷) .