643
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

از گردن اسبش آويخت .۱

۴۶۱.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى - به نقل از عمرو بن حسن ، از پدرش - : عمر بن سعد ، خشمگين شد و به مردى كه در سمت راستش بود ، گفت : واى بر تو ! فرود بيا و حسين را راحت كن !
او - كه گفته شده خولى بن يزيد اَصبَحى بوده - ، پياده شد و سرِ حسين عليه السلام را [ از تن ]جدا كرد . نيز گفته شده كه آن مرد ، شمر بوده است .
همچنين روايت شده كه شمر بن ذى الجوشن و سِنان بن اَنَس ، در آخرين لحظه‏هاى زندگى حسين عليه السلام كه ديگر رمقى نداشت و از تشنگى ، زبانش را [ مى‏چرخاند ] ، نزد حسين عليه السلام آمدند و شمر ، با پا به سينه او زد و گفت : اى پسر ابو تُراب ! آيا تو ادّعا نمى‏كنى كه پدرت بر حوض پيامبر ، ايستاده است و هر كه را دوست دارد ، سيراب مى‏كند ؟ پس شكيبايى كن تا اين كه آب را از دست او بگيرى !
سپس به سِنان بن اَنَس گفت : سرش را از پشت ، جدا كن !
او گفت : به خدا سوگند ، اين كار را نمى‏كنم ، كه جدّش محمّد ، طرفِ دعوايم خواهد بود .
شمر ، از [اين سخن و تعلّل‏] او خشمگين شد . خود بر سينه حسين عليه السلام نشست و محاسنش را گرفت و تصميم به كُشتن او گرفت . حسين عليه السلام لبخندى زد و به او فرمود : «مرا مى‏كُشى ؟ آيا نمى‏دانى من كيستم ؟» .
شمر گفت : تو را كاملاً مى‏شناسم . مادرت ، فاطمه زهرا و پدرت ، على مرتضى و جدّت ، محمّدِ مصطفى و پشتيبانت ، خداى بلندمرتبه والاست . تو را مى‏كُشم و هيچ باكى ندارم .

1.لَمّا اُثخِنَ [الحُسَينُ عليه السلام‏] بِالجِراحِ ، ولَم يَبقَ فيهِ حَراكٌ ، أمَرَ شِمرٌ أن يَرموهُ بِالسِّهامِ ، وناداهُم عُمَرُ بنُ سَعدٍ : ما تَنتَظِرونَ بِالرَّجُلِ ؟ وأمَرَ سِنانَ بنَ أنَسٍ أن يَحتَزَّ رَأسَهُ ، فَنَزَلَ يَمشي إلَيهِ وهُوَ يَقولُ : أمشي إلَيكَ وأعلَمُ أنَّكَ سَيِّدُ القَومِ ، وأنَّكَ خَيرُ النّاسِ أباً واُمّاً ! فَاحتَزَّ رَأسَهُ ، ورَفَعَهُ إلى‏ عُمَرَ بنِ سَعدٍ ، فَأَخَذَهُ فَعَلَّقَهُ في لَبَبِ فَرَسِهِ ۴۶۳ (مثير الأحزان : ص ۷۴) .


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
642

۴۶۰.مثير الأحزان : هنگامى كه حسين عليه السلام به سبب [شدّت‏] زخم‏ها ، زمينگير شد و قدرت حركت نداشت ، شمر ، فرمان داد تا او را تيرباران كنند . عمر بن سعد هم به آنان ندا داد : منتظر چه هستيد ؟
آن گاه ، به سِنان بن اَنَس فرمان داد تا سرِ حسين عليه السلام را جدا كند . او فرود آمد و به سوى حسين عليه السلام رفت و در حالى كه مى‏گفت : به سوى تو مى‏آيم و مى‏دانم كه تو ، سَرور قوم هستى و بهترين پدر و مادر را دارى .
آن گاه ، سرش را جدا كرد و آن را براى عمر بن سعد فرستاد . او هم آن را گرفت و

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 41391
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به