۴۰۱.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : پس از عون بن عبد اللَّه بن جعفر، بر اساس برخى نقلها، عبد اللَّه بن حسن بن على بن ابى طالب و بر اساس برخى ديگر ، قاسم بن حسن - كه نوجوان و نابالغ بود - ، به ميدان آمد . هنگامى كه حسين عليه السلام به او نگريست ، او را در آغوش گرفت و آن قدر با هم گريستند كه هر دو از حال رفتند . سپس جوان ، اجازه پيكار خواست و عمويش حسين عليه السلام ، از اجازه دادن ، خوددارى كرد . جوان ، پيوسته دست و پاى حسين عليه السلام را مىبوسيد و از او اجازه مىخواست تا به او اجازه داد . او به ميدان آمد .
... سپس حمله بُرد و صورتش به پاره ماه مىمانْد . جنگيد و با وجود كمىِ سنّش ، ۳۵ مرد را كُشت .
حُمَيد بن مسلم ، گفته است : من در لشكر ابن سعد بودم و به آن جوان ، مىنگريستم . او پيراهنى و بالاپوش و كفشهايى داشت كه بندِ يك لنگهاش پاره بود ، و از ياد نبردهام كه لنگه چپ آن بود .
عمرو بن سعد اَزْدى گفت : به خدا سوگند ، بر او حمله مىبرم !
به او گفتم : سبحان اللَّه ! و از آن ، چه مىخواهى ؟ ! كشتن همين كسانى كه گرداگردِ آنها را گرفتهاند ، براى تو بس است .
گفت : به خدا سوگند ، به او حمله خواهم بُرد !
آن گاه ، بر او حمله بُرد ، و باز نگشت تا با شمشير ، بر سرش زد و آن جوان ، به صورت [ بر زمين ] افتاد و فرياد برآورد : اى عمو جان !