523
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

چيست» ؟
گفت: من حُر ، پسر يزيد هستم .
حسين عليه السلام فرمود : «تو حُر (آزاده) هستى، همان گونه كه مادرت ، تو را ناميده است . تو ، إن شاء اللَّه ، در دنيا و آخرت ، آزاده‏اى . فرود بيا» .
حُر گفت: من سواره باشم ، برايت سودمندترم تا پياده شوم. سوار بر اسبم، ساعتى با آنان مى‏جنگم . كارم به فرود آمدن (شهادت) ، خواهد انجاميد .
حسين عليه السلام فرمود : «رحمت خدا بر تو باد ! هر چه به نظرت مى‏رسد ، همان گونه عمل كن» .
حُر ، جلوى يارانش آمد و گفت : اى مردمان ! چرا يكى از اين پيشنهادهاى حسين عليه السلام را نمى‏پذيريد تا خداوند ، شما را از جنگ و ستيز با او ، آسوده كند ؟
گفتند: اين فرمانده، عمر بن سعد است . با او سخن بگو .
حُر ، همان سخن را با او باز گفت. عمر گفت: من نيز بسيار دوست داشتم كه اگر راهى بيابم، چنين كنم .
حُر گفت: اى مردم كوفه! مادرتان به عزايتان بنشيند و گريان شود ! او را دعوت كرديد و چون آمد، تسليمش كرديد . ادّعاى جان دادن در راهش را نموديد و سپس ، بر او تاخته‏ايد تا او را بكُشيد . او را باز داشته‏ايد و اختيار را از كفش رُبوده و از همه سو ، محاصره‏اش كرده‏ايد و از روى آوردن به اين همه سرزمين‏هاى پهناور خدا براى در امان ماندن خود و خانواده‏اش ، باز داشته‏ايد . اينك ، اسيرِ دست شماست و اختيارِ سود و زيانى براى خود ندارد . او و همسران و كودكان و يارانش را از آب جارى فرات ، محروم نموده‏ايد ؛ آبى كه يهود و مجوس و مسيحى ، از آن مى‏نوشند ، و خوك و سگِ صحرا در آن مى‏غلتند . آن گاه ، ايشان از تشنگى ، در حال جان كَنْدن هستند. چه بد رفتارى با فرزندان محمّد صلى اللَّه عليه و آله داشتيد ! خداوند ، شما را روز تشنگى ( قيامت ) سيراب نكند، اگر هم‏اكنون ، توبه نكنيد و از آنچه اكنون مى‏كنيد، دست نكِشيد !
پيادگان لشكر ، به او حمله بُردند و به او تيراندازى كردند . حُر نيز آمد و پيشِ روى


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
522

حضور نيابد و خوش ندارد كه من ، او را به هنگام اين كار ببينم و خبر آن را به فرمانده برسانم . لذا به او گفتم: آبش نداده‏ام . مى‏روم تا به آن ، آب بدهم .
از جايى كه حُر بود، دور شدم . به خدا سوگند، اگر مرا از قصد خود ، آگاه مى‏كرد، همراه او به سوى حسين عليه السلام مى‏رفتم .
او كم كم به حسين عليه السلام نزديك شد . مردى از قبيله‏اش به نام مهاجر بن اوس ، به او گفت: اى ابن يزيد ! چه مى‏كنى ؟ مى‏خواهى حمله كنى ؟
حُر ، خاموش ماند و لرزه ، اندامش را گرفته بود. آن مرد به او گفت: اى ابن يزيد ! به خدا سوگند ، كار تو، مشكوك است ! به خدا سوگند، هرگز در هيچ جنگى، آنچه اكنون از تو مى‏بينم، نديده بودم . اگر از من مى‏پرسيدند كه شجاع‏ترين مردِ كوفه كيست ، از [ كنار نام ]تو نمى‏گذشتم . پس اين چه كارى است كه از تو مى‏بينم ؟ !
حُر گفت: به خدا سوگند، خود را ميان بهشت و دوزخ مى‏بينم و - به خدا سوگند - ، هيچ چيز را بر بهشت بر نمى‏گزينم، حتّى اگر تكّه‏تكّه و سوزانده شوم .
سپس ، بر اسبش هِى زد و به حسين عليه السلام پيوست . حُر به حسين عليه السلام گفت: خدا ، مرا فدايت كند ، اى فرزند پيامبر خدا ! من ، همان كسى هستم كه تو را از برگشتن ، باز داشتم و چشم از تو برنگرفتم و همراهت آمدم تا تو را مجبور به نزول در اين جا كردم . به خدا سوگند - آن خدايى كه جز او خدايى نيست - ، هرگز گمان نداشتم كه اين گروه، پيشنهادهاى تو را نپذيرند و كار را به اين جا برسانند . به خود مى‏گفتم : چه اشكالى دارد كه در برخى امور ، از آنان ، اطاعت كنم تا آنان ، مرا بيرون رفته از اطاعتشان نبينند ؟ آنها نيز اين پيشنهادهاى حسين را مى‏پذيرند [ و كار به خوشى خاتمه مى‏يابد ] . به خدا سوگند ، اگر گمان هم مى‏كردم كه آنان ، پيشنهادهاى تو را نمى‏پذيرند، اين كارها را با تو نمى‏كردم . اكنون ، پيش تو آمده‏ام و پشيمان از آنچه كرده‏ام ، به درگاه خدا توبه مى‏كنم و با جانم ، تو را يارى مى‏دهم تا پيشِ رويت بميرم . آيا براى من ، توبه‏اى هست ؟
حسين عليه السلام فرمود: «آرى . خداوند ، توبه‏ات را مى‏پذيرد و تو را مى‏آمرزد. نام تو

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 41854
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به