وى ، خبر ناگوار اسارت فرزندش در ناحيهاى مرزى را در كربلا شنيد و در حالى كه مىتوانست به بهانه آزاد كردن فرزندش صحنه را ترك كند ، جوانمردى كرد و از امام حسين عليه السلام جدا نشد . امام عليه السلام به وى فرمود :
أنتَ في حِلٍّ مِن بَيعَتي ، فَاعمَل في فِكاكِ ابنِكَ .
تو از بيعت من ، آزادى . پس [برو و] براى رهايى پسرت ، تلاش كن .
امّا وى پاسخ داد :
أكَلَتنِي السِّباعُ حَيّاً إن فارَقتُكَ ۱ .
اگر از تو جدا شوم ، درندگان ، زنده زنده ، مرا بخورند !
و در گزارشى ديگر ، آمده كه امام عليه السلام به وى فرمود كه فِديه (جانْفداى) آزاد كردن فرزندش را هم در اختيارش مىگذارد ؛ امّا وى ، نپذيرفت و گفت :
هَيهاتَ أن اُفارِقَكَ ، ثُمَّ أسأَلَ الرُّكبانَ عَن خَبَرِكَ ! لا يَكونُ - وَاللَّهِ - هذا أبَداً ، ولا اُفارِقُكَ ۲ .
هرگز ! از تو جدا شوم و از مسافران ، خبر تو را جويا شوم ؟ به خدا ، هرگز اين اتّفاق نمىافتد و از تو جدا نمىشوم !
بر پايه گزارش طبرى ،۳ بشير و سُوَيد ، آخرين ياران امام عليه السلام بودند كه به خيل شهداى كربلا پيوستند .
وى ، در حالى كه اين اشعار را زمزمه مىكرد ، با سپاه دشمن درگير شد و به شهادت رسيد :
امروز - اى نَفْس - ، با [ خداى ] مهربان ، ديدار مىكنمو امروز ، با احسان تمام ، پاداش داده مىشوى .
بىتابى مكن . همه چيز ، فنا شدنى است