برايش بر شمرد و بر محمّد و فرشتگان و پيامبران خدا ، درود فرستاد و آن قدر از اينگونه سخن گفت كه خدا مىداند و نمىتوان ذكر كرد. به خدا سوگند، هيچ گاه، نه پيش از او و نه پس از او ، سخنرانى را نديدم كه بليغتر از او سخن بگويد !
سپس فرمود: «امّا بعد، نَسَبم را در يابيد و بنگريد كه من ، كيستم . سپس به خودتان بياييد و آن را سرزنش كنيد و بنگريد كه آيا كُشتن من و هتك حرمتم ، برايتان رواست ؟ آيا من ، فرزند دختر پيامبرتان، و فرزند وصى و پسرعمويش، اوّلين ايمان آورنده به خدا و تصديقگر پيامبرش در آنچه از نزد پروردگارش آورده است ، نيستم ؟ آيا حمزه سيّد الشهدا عليه السلام ، عموى پدرم نيست ؟ آيا جعفرِ شهيد و پرواز كننده با دو بال [ در بهشت ] ، عمويم نيست ؟
آيا اين روايت پُرتكرار ، به شما نرسيده كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ، در باره من و برادرم فرمود : "اين دو ، سَرور جوانان بهشت اند" ؟
اگر گفته مرا كه حقّ است ، تصديق كنيد ، به خدا سوگند ، از آن زمان كه دانستهام خداوند ، دروغگو را دشمن مىدارد و به دروغساز ، زيان مىزند ، آهنگِ دروغ نكردهام ، و اگر تكذيبم كنيد ، ميان شما كسانى هستند كه اگر از آنها بپرسيد ، آگاهتان مىكنند . از جابر بن عبد اللَّه انصارى يا ابوسعيد خُدْرى يا سهل بن سعد ساعدى يا زيد بن اَرقَم يا اَ نَس بن مالك بپرسيد . به شما خبر خواهند داد كه اين گفته را از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ، در باره من و برادرم شنيدهاند . آيا اين ، مانع شما از ريختن خون من نمىشود ؟» .
شمر بن ذى الجوشن، [به طعنه] در باره حسين عليه السلام گفت كه : او، خدا را [تنها] به زبان ، مىپرستد ، اگر بداند كه چه مىگويد !
حبيب بن مُظاهر به شمر گفت : به خدا سوگند ، چنين مىبينم كه تو نيستى كه خدا را با هفتاد زبان (با ترديد و بدون ايمان قلبى) مىپرستى . من ، گواهى مىدهم كه تو ، راست مىگويى و نمىدانى [حسين] چه مىگويد . خداوند ، بر دلت مُهر زده است .
سپس حسين عليه السلام به آنان فرمود : «اگر در اين گفته ، ترديد داريد ، آيا در اين هم شك