473
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

برايش بر شمرد و بر محمّد و فرشتگان و پيامبران خدا ، درود فرستاد و آن قدر از اين‏گونه سخن گفت كه خدا مى‏داند و نمى‏توان ذكر كرد. به خدا سوگند، هيچ گاه، نه پيش از او و نه پس از او ، سخنرانى را نديدم كه بليغ‏تر از او سخن بگويد !
سپس فرمود: «امّا بعد، نَسَبم را در يابيد و بنگريد كه من ، كيستم . سپس به خودتان بياييد و آن را سرزنش كنيد و بنگريد كه آيا كُشتن من و هتك حرمتم ، برايتان رواست ؟ آيا من ، فرزند دختر پيامبرتان، و فرزند وصى و پسرعمويش، اوّلين ايمان آورنده به خدا و تصديقگر پيامبرش در آنچه از نزد پروردگارش آورده است ، نيستم ؟ آيا حمزه سيّد الشهدا عليه السلام ، عموى پدرم نيست ؟ آيا جعفرِ شهيد و پرواز كننده با دو بال [ در بهشت ] ، عمويم نيست ؟
آيا اين روايت پُرتكرار ، به شما نرسيده كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ، در باره من و برادرم فرمود : "اين دو ، سَرور جوانان بهشت اند" ؟
اگر گفته مرا كه حقّ است ، تصديق كنيد ، به خدا سوگند ، از آن زمان كه دانسته‏ام خداوند ، دروغگو را دشمن مى‏دارد و به دروغ‏ساز ، زيان مى‏زند ، آهنگِ دروغ نكرده‏ام ، و اگر تكذيبم كنيد ، ميان شما كسانى هستند كه اگر از آنها بپرسيد ، آگاهتان مى‏كنند . از جابر بن عبد اللَّه انصارى يا ابوسعيد خُدْرى يا سهل بن سعد ساعدى يا زيد بن اَرقَم يا اَ نَس بن مالك بپرسيد . به شما خبر خواهند داد كه اين گفته را از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ، در باره من و برادرم شنيده‏اند . آيا اين ، مانع شما از ريختن خون من نمى‏شود ؟» .
شمر بن ذى الجوشن، [به طعنه‏] در باره حسين عليه السلام گفت كه : او، خدا را [تنها] به زبان ، مى‏پرستد ، اگر بداند كه چه مى‏گويد !
حبيب بن مُظاهر به شمر گفت : به خدا سوگند ، چنين مى‏بينم كه تو نيستى كه خدا را با هفتاد زبان (با ترديد و بدون ايمان قلبى) مى‏پرستى . من ، گواهى مى‏دهم كه تو ، راست مى‏گويى و نمى‏دانى [حسين‏] چه مى‏گويد . خداوند ، بر دلت مُهر زده است .
سپس حسين عليه السلام به آنان فرمود : «اگر در اين گفته ، ترديد داريد ، آيا در اين هم شك


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
472

۳۲۴.تاريخ الطبرى - به نقل از ضحّاك مِشرَقى - : با حسين عليه السلام ، اسبى به نام لاحِق بود كه فرزندش امام زين العابدين عليه السلام ، بر آن سوار مى‏شد . هنگامى كه دشمن به حسين عليه السلام نزديك شد ، به نزد مَركبش [ لاحق ]باز گشت و بر آن اسب، سوار شد و با بلندترين صدايش، چنين ندا داد كه به گوش همه مردم رسيد : «اى مردم ! سخنم را بشنويد و عجله نكنيد تا بر پايه حقّى كه بر من داريد، اندرزتان دهم و دليل در آمدنم بر شما را بگويم . اگر پذيرفتيد و سخنم را تصديق كرديد و با من انصاف ورزيديد، سعادتمند مى‏شويد و راهى بر من نداريد ، و اگر دليل و عذرم را نپذيرفتيد و انصاف نورزيديد، «ساز و برگِ خويش و شريكانتان (بتان) را گِرد آوريد و هيچ چيز از كارى كه مى‏كنيد ، بر شما پوشيده نباشد . به دشمنى من، گام پيش نهيد و به من ، مهلت ندهيد»۱ . «ولىّ من ، خداست كه اين كتاب را نازل كرده است ؛ و او ، سرپرستِ صالحان است»۲» .
هنگامى كه خواهرانش اين سخن را شنيدند، صيحه زدند و گريستند . دخترانش نيز گريه كردند و گريه‏شان ، بالا گرفت . حسين عليه السلام ، برادرش عبّاس بن على عليه السلام و پسرش على [ اكبر ] عليه السلام را به سوى آنان فرستاد و به آن دو فرمود : «آنها را ساكت كنيد كه به جانم سوگند ، بس گريه‏ها خواهند داشت !...» .
هنگامى كه زنان ، ساكت شدند ، خداوند را مدح و ثنا گفت و آنچه را شايسته بود ،

1.سوره يونس : آيه ۷۱ .

2.سوره اعراف : ۱۹۶ .

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 41576
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به