۳۱۵.تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مِخنَف - : حارث بن كَعْب و ابو ضحّاك ، از امام زين العابدين عليه السلام برايم نقل كردند كه : حسين عليه السلام به سوى يارانش بيرون آمد و به آنان ، فرمان داد كه چادرهايشان را به هم نزديك كنند و طنابهاى آنها را در هم بتابند و خودشان ، ميان چادرها قرار گيرند و تنها سمتى را كه دشمن از آن سو مىآيد ، باز بگذارند ... .
همچنين ، عبد اللَّه بن عاصم ، از ضحّاك بن عبد اللَّه مشرقى برايم نقل كرده كه : - صبح عاشورا - خيمهها را پشتِ سر خود قرار دادند و امام عليه السلام ، فرمان داد تا هيزم و نِيى را كه در پشت خيمهها بود ، آتش زدند ، مبادا كه دشمنان ، از پشت ، به آنها حمله كنند .
سپس حسين عليه السلام ، به جاى گودى كه در پشت خيمهها قرار داشت و مانند جوى آبى بود ، هيزم و نِى آورد و در دلِ شب ، آن جا را به شكل خندق در آوردند و هيزم و نِى را در آن جا ريختند و گفتند : چون دشمن به ما حمله كرد و با ما درگير شد ، در اين جا ، آتش مىافكنيم تا از پشت سر ، بر ما وارد نشوند و تنها از يك سو با آنان بجنگيم .
چنين كردند و سودبخش هم بود ... .
عبد اللَّه بن عاصم ، به نقل از ضحّاك مشرقى برايم گفت : هنگامى كه دشمنان به سوى ما روى آوردند و به آتش برافروخته هيزم و نِى نگريستند - همان آتشى كه در پشتمان برافروخته بوديم تا از پشتِ سر به ما حمله نكنند - ، يكى از سوارانِ غرق در سلاح آنان ، به شتاب و بى آن كه با ما سخنى بگويد ، به سوى ما آمد و چون به خيمههايمان نگريست و جز هيزم آتش گرفته ، چيزى نديد ، باز گشت و با تمام توان فرياد كشيد : اى حسين ! در همين دنيا و پيش از فرا رسيدن قيامت ، به سوى آتش شتافتى .
حسين عليه السلام گفت : «اين كيست ؟! گويى شمر بن ذى الجوشن است ! » .
گفتند : آرى ! هموست . خداوند ، كارت را به سامان بدارد !
حسين عليه السلام فرمود : «اى پسر زن بُزچران! تو به در آمدن به آتش ، سزامندترى» .