۲۹۸.مثير الأحزان : روز نهم محرّم، عمر بن سعد ، آنان (حسين عليه السلام و يارانش) را به جنگ ، فرا خواند . حسين عليه السلام ، عبّاس را فرستاد و از او خواست كه آن يك شب را مهلت دهد. عمر ، نظر شمر را خواست . او گفت: اگر من فرمانده بودم، به آنان مهلت نمىدادم .
عمرو بن حَجّاج بن سَلَمة بن عبدِ يَغوث زُبَيدى گفت: سبحان اللَّه! به خدا سوگند ، اگر او از ترك و ديلم هم بود و اين درخواست را از شما داشت، حقّ مخالفت كردن نداشتيد ! به ايشان ، مهلت دهيد .
آن شب، صداى حسين عليه السلام و يارانش به نماز و تلاوت قرآن ، بلند بود و مانند آواى زنبور عسل ، قطع نمىشد و گروهى از همراهان عمر بن سعد ، به آنان پيوستند .۱
۱ / ۱۷
سخن گفتن امام عليه السلام با خانواده و يارانش و پيشنهاد بازگشت دادن به همگى آنها
۲۹۹.تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مِخنَف ، از حارث بن حَصيره ، از عبد اللَّه بن شريك عامرى ، از امام زين العابدين عليه السلام - : حسين عليه السلام ، يارانش را پس از باز گشت عمر بن