عبيد اللَّه ، شمر بن ذى الجوشن را با چهار هزار سوار ، به سوى او فرستاد و به عمر بن سعد نوشت : «هنگامى كه اين نامهام به تو رسيد، به حسين بن على ، مهلت نده و گلويش (گربانش) را بگير و ميان آب و او ، مانع شو، همان گونه كه ميان عثمان و آب ، در روز حادثه قتل عثمان ، مانع شدند» .۱
۲۹۱.تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مِخنَف - : سليمان بن ابى راشد ، از حميد بن مسلم ، برايم نقل كرد كه : عبيد اللَّه بن زياد، شمر بن ذى الجوشن را فرا خواند و به او گفت: اين نامه را براى عمر بن سعد ببر و بايد گردن نهادن به حكم مرا به حسين و يارانش ، عرضه بدارد . اگر پذيرفتند، بايد آنان را دستْبسته ، به سوى من بفرستد ، و اگر نپذيرفتند، بايد با آنان بجنگد . اگر عمر چنين كرد ، گوش به فرمان و مطيعِ او باش ، و اگر خوددارى كرد، تو با آنان بجنگ و تو ، فرمانده مردمى (لشكرى) و بر او (حسين عليه السلام) بپَر و گردنش را بزن و سرش را به سوى من بفرست .
ابو جَناب كَلْبى نيز برايم گفت: سپس عبيد اللَّه بن زياد ، به عمر بن سعد نوشت : «امّا بعد، من ، تو را به سوى حسينْ نفرستادم كه كارى به او نداشته باشى و يا به او مهلت دهى و برايش سلامت و ماندگارى را آرزو كنى و يا برايش نزد من به شفاعت بنشينى... . دقّت كن ! اگر حسين و يارانش ، به حكم [ من ] گردن نهادند و تسليم شدند، آنها را دستْبسته ، نزد من بفرست ، و اگر خوددارى كردند ، لشكر را به سويشان حركت ده و آنها را بكُش و مُثْله كن كه سزامندِ اين هستند ؛ و اگر حسين ، كشته شد ، بر سينه و پشتش اسب بتازان كه او نافرمان و بُريده [ از امّت ] و بُرَنده[ ى رَحِم ] و ستمكار است . قصدم از اين كار ، زيان رساندن به او پس از مرگ نيست - كه امكان ندارد - ؛ بلكه عهد كرده بودم كه اگر او را بكُشم ، اين كار را با او بكنم .