425
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

آوردند.۱

۲۸۹.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى - در ماجراى باز داشتن امام عليه السلام از آب - : ابن سعد ، مردى به نام عمرو بن حَجّاج زُبيدى را فرا خواند و سواران فراوانى را با او همراه كرد و به او فرمان داد تا بر راه‏آبى كه كنار لشكرگاه امام حسين عليه السلام بود ، فرود آيد . سواران ، بر راه‏آب ، فرود آمدند .
[ از آن سو ، ] هنگامى كه تشنگى حسين عليه السلام و يارانش شدّت گرفت ، برادرش عبّاس عليه السلام را فرا خواند و سى سوار و بيست پياده را با او همراه كرد و بيست مَشك به آنان داد . آنان ، در دلِ شب ، به فراتْ نزديك شدند . عمرو بن حَجّاج گفت: كيست ؟
هلال بن نافِع جَمَلى به او گفت: من پسرعموى تو ، از ياران حسين عليه السلام هستم . آمده‏ام تا از اين آبى كه از ما دريغ كرده‏ايد ، بنوشم .
عمرو به او گفت: بنوش . گوارايت باد !
نافع گفت: واى برتو ! چگونه به من فرمان مى‏دهى كه از آب بنوشم ، در حالى كه حسين عليه السلام و همراهانش ، از تشنگى در حال مرگ‏اند؟!

1.لَمَّا اشتَدَّ عَلَى الحُسَينِ وأصحابِهِ العَطَشُ ، دَعَا العَبّاسَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام أخاهُ ، فَبَعَثَهُ في ثَلاثينَ فارِساً وعِشرينَ راجِلاً ، وبَعَثَ مَعَهُم بِعِشرينَ قِربَةً ، فَجاؤوا حَتّى‏ دَنَوا مِنَ الماءِ لَيلاً ، وَاستَقدَمَ أمامَهُم بِاللِّواءِ نافِعُ بنُ هِلالٍ الجَمَلِيُّ . فَقالَ عَمرُو بنُ الحَجّاجِ الزُّبَيدِيُّ : مَنِ الرَّجُلُ ؟ فجئ ، فَقالَ : ما جاءَ بِكَ ؟ قالَ : جِئنا نَشرَبُ مِن هذَا الماءِ الَّذي حَلَّأتُمونا عَنهُ ، قالَ : فَاشرَب هَنيئاً ، قالَ : لا وَاللَّهِ ، لا أشرَبُ مِنهُ قَطرَةً وحُسَينٌ عليه السلام عَطشانُ ومَن تَرى‏ مِن أصحابِهِ ! فَطَلَعوا عَلَيهِ ، فَقالَ : لا سَبيلَ إلى‏ سَقيِ هؤُلاءِ ، إنَّما وُضِعنا بِهذَا المَكانِ لِنَمنَعَهُمُ الماءَ . فَلَمّا دَنا مِنهُ أصحابُهُ قالَ لِرِجالِهِ : اِملَؤوا قِرَبَكُم ، فَشَدَّ الرَّجّالَةُ فَمَلَؤوا قِرَبَهُم ، وثارَ إلَيهِم عَمرُو بنُ الحَجّاجِ وأصحابُهُ ، فَحَمَلَ عَلَيهِمُ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام ونافِعُ بنُ هِلالٍ ، فَكَفّوهُم ، ثُمَّ انصَرَفوا إلى‏ رِحالِهِم ، فَقالوا : اِمضوا ، ووَقَفوا دونَهُم ، فَعَطَفَ عَلَيهِم عَمرُو بنُ الحَجّاجِ وأصحابُهُ ، وَاطَّرَدوا قَليلاً . ثُمَّ إنَّ رَجُلاً مِن صُداءَ طُعِنَ مِن أصحابِ عَمرِو بنِ الحَجّاجِ ، طَعَنَهُ نافِعُ بنُ هِلالٍ ، فَظَنَّ أنَّها لَيسَت بِشَي‏ءٍ ، ثُمَّ إنَّهَا انتَقَضَت بَعدَ ذلِكَ ، فَماتَ مِنها ، وجاءَ أصحابُ حُسَينٍ عليه السلام بِالقِرَبِ ، فَأَدخَلوها عَلَيهِ ۲۹۰ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۱۲ ، أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۸۹) .


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
424

۲۸۸.تاريخ الطبرى - به نقل از حُمَيد بن مسلم - : هنگامى كه تشنگى بر حسين عليه السلام و يارانش سخت شد، برادرش عبّاس بن على بن ابى طالب عليه السلام را فرا خواند و او را با سى سوار و بيست پياده ، با بيست مَشك ، روانه كرد . آنان ، شبْ‏هنگام ، خود را به نزديكى آب رساندند و پيشاپيش آنان، نافِع بن هِلال جَمَلى ، پرچم را مى‏بُرد .
عمرو بن حَجّاج زُبيدى گفت: كيست ؟
پس [جلوتر] آمد و گفت‏۱ : براى چه آمده‏اى ؟
گفت: آمده‏ايم تا از اين آبى كه ما را از آن ، باز داشته‏ايد، بنوشيم .
عمرو گفت: بنوش. گوارايت باشد !
نافِع گفت : نه . به خدا سوگند ، قطره‏اى از آن نمى‏نوشم ، در حالى كه حسين عليه السلام و اين گروه از يارانش كه مى‏بينى ، تشنه هستند .
آنان ، بر نافع در آمدند . عمرو بن حَجّاج گفت: سيراب كردن اين دسته ، راهى ندارد . ما براى آن كه آنان را از آب ، باز بداريم ، اين جا گماشته شده‏ايم. هنگامى كه ياران نافِع به او نزديك شدند، به پيادگانش گفت: مَشك‏هايتان را پُر كنيد .
پيادگان ، دويدند و مَشك‏هايشان را پُر كردند . عمرو و يارانش هم به سوى آنها دويدند . عبّاس بن على عليه السلام و نافِع بن هِلال نيز به آنان ، حمله كردند و آنها را [ از آسيب رساندن به پيادگان ]باز داشتند . سپس به جايگاهشان باز گشتند و گفتند: برويد . آن گاه ، در دفاع از آنان ، رو به روى عمرو بن حَجّاج ايستادند . عمرو و يارانش ، به آنان حمله كردند و آنان را مقدارى [ عقب ] راندند . سپس مردى از قبيله صُدا ، از ياران عمرو بن حَجّاج ، نيزه‏اى از نافِع بن هِلال خورد و گمان كرد كه چيزى نيست ؛ امّا زخم آن ، چرك كرد و به سبب همان ، مُرد . ياران حسين عليه السلام با مَشك‏ها آمدند و برايش ، آب

1.در اين جا عبارت ، افتادگى دارد . متن درست ، همان گونه كه در ساير منابع آمده ، اين است: «تو كيستى ؟ گفت: نافِع بن هلال هستم . گفت:»

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 41385
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به