بنى مُقاتل بر حسين عليه السلام وارد شديم و بر او سلام كرديم . پسرعمويم به وى گفت: اى ابا عبد اللَّه! آنچه مىبينم ، رنگ است ، يا محاسنتان چنين است؟
فرمود: «رنگ است . پيرى در بنى هاشم ، زودرس است» .
آن گاه به ما رو كرد و فرمود: «براى يارى من آمدهايد؟» .
گفتم: من مردى كهنسال، بدهكار و عيالوارم و در دستم ، امانتهاى مردم است و نمىدانم چه مىشود و دوست ندارم كه امانتها از دست بروند . پسرعمويم نيز همين سخن را گفت.
به ما فرمود: «پس برويد ، تا فرياد ما را نشنويد و سياهىِ [كاروانِ] ما را نبينيد ؛ چرا كه هر كسى فرياد ما را بشنود و سياهىِ ما را ببيند و به ما پاسخ ندهد و يارى نرساند ، بر خداوند فرض است كه او را با صورت ، در آتش افكند» .۱
۷ / ۲۸
رؤياى شهادت
۲۵۷.تاريخ الطبرى - به نقل از عُقْبة بن سَمعان - : وقتى آخر شب شد ، حسين عليه السلام به ما فرمود كه آبگيرى كنيم. آن گاه دستور حركت داد و ما به راه افتاديم.
وقتى از قصر (منزلگاه) بنى مُقاتل ، حركت كرديم و لختى رفتيم، حسين عليه السلام چرتى زد و آن گاه بيدار شد و مىفرمود : ««إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ» و «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ