379
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

كه پيشوايى نداريم . شايد خدا به وسيله تو ، ما را بر هدايت ، فرا هم آورَد" .
اگر بر اين قراريد ، آمده‏ام . اگر عهد و پيمانى مى‏سپاريد كه بِدان اطمينان يابم ، به شهر شما مى‏آيم ، و اگر چنين نكنيد و آمدنِ مرا خوش نمى‏داريد، از پيش شما باز مى‏گردم و به همان جا مى‏روم كه از آن، به سوى شما آمده‏ام» .
آنان ، در مقابل وى ، خاموش ماندند و به مؤذّن گفتند كه : اقامه بگو . او نيز اقامه نماز را گفت.
حسين عليه السلام به حُر فرمود : «مى‏خواهى با ياران خويش ، نماز بگزارى ؟» .
گفت: نه . تو نماز مى‏گزارى و ما نيز به تو اقتدا مى‏كنيم.
پس حسين عليه السلام با آنان ، نماز خواند . آن گاه به درون [خيمه‏] رفت و يارانش به دور وى ، گِرد آمدند . حُر نيز به جاى خويش رفت و وارد خيمه‏اى شد كه برايش زده بودند . جمعى از يارانش ، دور او جمع شدند و بقيّه يارانش نيز به صفى كه داشتند ، رفتند و از نو ، صف بستند و هر كدامشان ، عنان مَركب خويش را گرفته ، در سايه آن ، نشسته بود .
وقتى عصر شد، حسين عليه السلام فرمود : «براى حركت ، آماده شويد» .
پس از آن ، بيرون آمد و مؤذّن خويش را خواند و او نداى نماز عصر داد و اقامه گفت. سپس حسين عليه السلام ، پيش آمد و با قوم ، نماز گزارد و سلام نماز را گفت . آن گاه ، رو به جماعت كرد و ستايش خدا كرد و او را سپاس گزارد و سپس فرمود : «امّا بعد ، اى مردم! اگر پرهيزگار باشيد و حق را براى صاحب حق بشناسيد، بيشتر مايه رضاى خداست. ما اهل بيت ، به كار خلافت شما از اين مدّعيان ناحق - كه با شما رفتار ظالمانه دارند - ، شايسته‏تريم. اگر ما را خوش نداريد و حقّ ما را نمى‏شناسيد و رأى شما ، جز آن است كه در نامه‏هايتان به من رسيده و فرستادگانتان به نزد من آورده‏اند، از پيش شما باز مى‏گردم» .
حُرّ بن يزيد گفت: به خدا ، ما نمى‏دانيم اين نامه‏ها كه مى‏گويى ، چيست!
حسين عليه السلام فرمود : «اى عُقبة بن سَمعان! دو خورجينى را كه نامه‏هاى آنها در آن


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
378

مقابل حسين عليه السلام ايستادند . حسين عليه السلام و يارانش ، دستار [بر سر] و شمشير به كمر داشتند . حسين عليه السلام به جوانانش فرمود : «به اين جماعت ، آب بدهيد و سيرابشان كنيد . اسبان را نيز سيراب كنيد».
گروهى از جوانان برخاستند و به آنان ، آب دادند تا سيراب شدند . آنان ، مى‏آمدند و كاسه‏ها و ظرف‏هاى سنگى و طشت‏ها را از آب ، پُر مى‏كردند و نزديك اسبى مى‏بردند و چون سه يا چهار يا پنج بار مى‏خورد، از پيشِ او مى‏بردند و اسب ديگر را آب مى‏دادند، تا همه سپاه را آب دادند.
همچنين لَقيط ، از على بن طَعّان مُحاربى براى من (هشام) نقل كرد كه : با حُرّ بن يزيد بودم و با آخرين دسته از ياران وى رسيديم . چون حسين عليه السلام ديد كه من و اسبم تشنه‏ايم ، فرمود : «راويه را بخوابان» كه راويه نزد من ، معناى مَشك مى‏داد.
آن گاه فرمود : «برادرزاده! شتر را بخوابان» . و من ، شتر را خوابانيدم.
فرمود : «آب بنوش» .
من ، نوشيدن آغاز كردم و چون مى‏نوشيدم ، آب از مشك ، بيرون مى‏ريخت. حسين عليه السلام فرمود : «مشك را بپيچ» ، و من ندانستم چه كنم.
حسين عليه السلام آمد و مَشك را كج كرد و من ، آب نوشيدم و اسبم را هم آب دادم.
حُرّ بن يزيد ، از قادسيّه به سوى حسين عليه السلام آمده بود ؛ چون وقتى عبيد اللَّه بن زياد از آمدن حسين عليه السلام خبر يافت ، حُصَين بن تميم تميمى را - كه رئيس شرطه‏ها (پاسبان‏ها) بود - فرستاد و گفت كه در قادسيّه جاى گيرد و همه جا از قُطقُطانه تا خَفّان ، ديده‏بان نهد و حُرّ بن يزيد را با اين هزار سوار ، از قادسيّه به استقبال حسين عليه السلام فرستاد.
حُر ، همچنان در مقابل حسين عليه السلام بود، تا وقت نماز رسيد ؛ نماز ظهر. حسين عليه السلام به حَجّاج بن مَسروق جُعْفى فرمود كه اذان بگويد و او اذان گفت . چون وقت اقامه گفتن رسيد ، حسين عليه السلام با ردا و عبا و نَعلَين ، بيرون آمد . ستايش خدا كرد و او را سپاس گزارد و آن گاه فرمود : «اى مردم! اين ، عذرى است به درگاه خداوند عزّوجلّ و شما . من ، پيش شما نيامدم ، تا نامه‏هاى شما به من رسيد و فرستادگانتان آمدند كه : "به سوى ما بيا

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 41950
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به