365
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

او حسين عليه السلام را رها كرد و رفت و ما به سوى او رفتيم.
يكى از ما به ديگرى گفت: نزد او برويم و از او بپرسيم ؛ چون از كوفه خبر دارد.
رفتيم تا به او رسيديم. گفتيم : درود بر تو !
گفت: درود بر شما !
گفتيم : از كدام قبيله‏اى؟
گفت: اسدى هستم .
گفتيم: ما نيز اسدى هستيم . تو كيستى؟
گفت : من ، بَكر فرزند فلانى‏ام .
ما نيز خود را معرّفى كرديم و سپس گفتيم : از خبرهاى مردم بگو .
گفت: باشد . از كوفه بيرون نيامده بودم كه مسلم بن عقيل و هانى بن عروه كشته شدند و ديدم كه از طرف پاهايشان ، در بازار كشيده مى‏شوند .
آمديم تا به حسين - كه درود خدا بر او باد - رسيديم. با او همراهى كرديم تا اين كه شب در ثعلبيّه فرود آمد. هنگامى كه فرود آمد ، نزد او آمديم و بر وى سلام كرديم و پاسخ سلام ما را داد . به او گفتيم: رحمت خدا بر تو باد! ما خبرى داريم . اگر دوست دارى ، آشكارا ، و اگر دوست دارى ، پنهانى آن را برايت نقل كنيم.
به ما و يارانش نگريست و فرمود : «از اينان ، چيزى پنهان نيست» .
به او گفتيم: سوارى را كه ديشب آمد، ديدى؟
فرمود : «بله ! مى‏خواستم از او بپرسم».
گفتيم: به خدا كه ما خبرش را از او گرفتيم و نياز به پرسش نيست . او مردى است هم‏تيره ما ، صاحب‏نظر ، راستگو و خردمند. او به ما خبر داد كه پس از شهادت مسلم و هانى ، از كوفه بيرون آمده و آنان را ديده است كه در بازار از طرف پاهايشان ، بر زمين كشيده مى‏شوند.


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
364

۷ / ۱۸

اخبار فرود آمدن امام عليه السلام در ثَعلَبيّه‏۱

۲۳۹.الكافى - به نقل از حكم بن عُتَيبه - : مردى در ثعلبيّه با حسين بن على عليه السلام كه مى‏خواست به كربلا برود، ديدار كرد. بر او وارد شد و سلام كرد. حسين عليه السلام به او فرمود : «تو از كدام سرزمينى؟» .
گفت: از مردم كوفه‏ام .
فرمود : «سوگند به خدا - اى برادر كوفى - كه اگر تو را در مدينه ديده بودم ، نشانه جبرئيل عليه السلام را در خانه‏مان و وحى آوردنش را بر جدّم ، به تو نشان مى‏دادم. اى برادر كوفى ! آيا مى‏شود كه آبشخور دانش مردم ، ما باشيم و اينك ، آنان بدانند و ما ندانيم؟ اين ، نمى‏شود» .۲

۷ / ۱۹

خبر شهادت مسلم بن عقيل‏

۲۴۰.الإرشاد - به نقل از عبد اللَّه بن سليمان اسدى و مُنذِر بن مُشمَعِل اسدى - : چون حج گزارديم، قصدى جز پيوستن به حسين عليه السلام نداشتيم، تا بنگريم كارش به كجا مى‏انجامد. با شتاب ، بر شتران رانديم تا به زَرود رسيديم .
چون نزديك شديم، مردى كوفى را ديديم كه هنگامى كه حسين عليه السلام را ديده بود ، راهش را كج كرده بود. و حسين عليه السلام ايستاده بود، گويى كه مى‏خواهد او را ببيند . سپس

1.ر . ك : نقشه شماره ۳ در پايان كتاب .

2.لَقِيَ رَجُلٌ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام بِالثَّعلَبِيَّةِ ، وهُوَ يُريدُ كَربَلاءَ ، فَدَخَلَ عَلَيهِ فَسَلَّمَ عَلَيهِ ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : مِن أيِّ البِلادِ أنتَ ؟ قالَ : مِن أهلِ الكوفَةِ . قالَ : أما وَاللَّهِ يا أخا أهلِ الكوفَةِ ! لَو لَقيتُكَ بِالمَدينَةِ لَأَرَيتُكَ أثَرَ جَبرَئيلَ عليه السلام مِن دارِنا ، ونُزولِهِ بِالوَحيِ عَلى‏ جَدّي ، يا أخا أهلِ الكوفَةِ ، أفَمُستَقَى النّاسِ العِلمَ مِن عِندِنا ، فَعَلِموا وَجهِلنا ؟ ! هذا ما لا يَكونُ! ۲۴۰ (الكافى : ج ۱ ص ۳۹۸ ح ۲ ، بصائر الدرجات : ص ۱۲) .

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 40576
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به