329
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

چون از او نوميد شد، دست به گردن او آويخت و ميان دو ديده‏اش را بوسيد و گفت: تو را كه كشته مى‏شوى، به خدا مى‏سپارم. از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود : «خدا، دنيا را براى شما نخواسته است» .۱

۶ / ۱۱

عمر بن على بن ابى طالب‏۲

۲۰۵.الملهوف - به نقل از محمّد بن عمر - : از پدرم عمر بن على بن ابى طالب شنيدم كه براى دايى‏هايم ، خاندان عقيل ، صحبت مى‏كرد و مى‏گفت: چون برادرم حسين، از بيعت با يزيد در مدينه سر باز زد ، نزد او رفتم و او را تنها يافتم . به وى گفتم : جانم فدايت ، اى ابا عبد اللَّه! برادرت حسن، از پدرت برايم چنين نقل كرد . [در اين هنگام ]گريه و اشك ، امانم ندادند و صداى هق هق گريه‏ام بلند شد.
حسين ، مرا در آغوش گرفت و فرمود: «برايت نقل كرد كه من كشته مى‏شوم؟» .
گفتم: حاشا كه چنين بگويد ، اى پسر پيامبر خدا!
فرمود: «تو را به جان پدرت سوگند مى‏دهم ، آيا از كشته شدن من خبر داد؟» .
گفتم: آرى. پس چرا دست نمى‏دهى و بيعت نمى‏كنى؟
فرمود: «پدرم خبر داد كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله او را از كشته شدن او و من، باخبر ساخت و اين كه قبر من نزديك قبر او خواهد بود . آيا گمان مى‏برى كه چيزى را مى‏دانى كه من

1.لَمّا تَوَجَّهَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام [إلَى‏] العِراقِ ، قيل لِابنِ عُمَرَ : إنَّ أخاكَ الحُسَينَ عليه السلام قَد تَوَجَّهَ إلَى العِراقِ ، فَأَتاهُ فَناشَدَهُ اللَّهَ ، فَقالَ : إنَّ أهلَ العِراقِ قَومٌ مَناكيرُ ، وقَد قَتَلوا أباكَ ، وضَرَبوا أخاكَ ، وفَعَلوا وفَعَلوا ! فَلَمّا أيِسَ مِنهُ ، عانَقَهُ وقَبَّلَ بَينَ عَينَيهِ ، وقالَ : أستَودِعُكَ اللَّهَ مِن قَتيلٍ ! سَمِعتُ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله يَقولُ : إنَّ اللَّهَ عزّوجلّ أبى‏ لَكُمُ الدُّنيا ۲۰۶ (تاريخ دمشق : ج ۱۴ ص ۲۰۱ ح ۳۵۴۱) .

2.ر.ك: ص ۲۱۶ (بخش سوم / فصل دوم / پيشنهاد عمر بن على بن ابى طالب به امام عليه السلام).


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
328

اجازه (نظر) خواست . گفتم: اگر بر من و تو عيب نبود، با دستانم بر سرت چنگ مى‏انداختم [ و نمى‏گذاشتم بروى‏] .
پاسخ او ، اين سخن بود : «اگر در فلان جا كشته شوم، دوست‏تر مى‏دارم تا اين كه به وسيله من ، حرم خدا و پيامبر او شكسته شود» .
اين سخن ، مرا براى [ شهادت ] او راضى كرد .۱

۶ / ۱۰

عبد اللَّه بن عمر۲

۲۰۴.تاريخ دمشق - به نقل از شَعبى - : چون حسين بن على عليه السلام راهى عراق شد، به ابن عمر گفته شد: راستى برادرت حسين، ره‏سپار عراق شده است . اين بود كه نزد حسين عليه السلام آمد و او را به خدا سوگند داد و گفت : به راستى كه مردم عراق ، مردم بدى هستند و پدرت را كشتند و برادرت را [نيزه‏] زدند و چنين و چنان كردند .

1.اِستَأذَنَني حُسَينٌ عليه السلام فِي الخُروجِ فَقُلتُ : لَولا أن يُزرى‏ ذلِكَ بي أو بِكَ ، لَشَبَكتُ بِيَدَيَّ في رَأسِكَ . قالَ : فَكانَ الَّذي رَدَّ عَلَيَّ أن قالَ : لَأَن اُقتَلَ بِمَكانِ كَذا وكَذا ، أحَبُّ إلَيَّ مِن أن يُستَحَلَّ بي حَرَمُ اللَّهِ ورَسولِهِ . قالَ : فَذلِكَ الَّذي سَلا بِنَفسي عَنهُ ۲۰۵ (المعجم الكبير : ج ۳ ص ۱۱۹ ح ۲۸۵۹ ، سير أعلام النبلاء: ج ۳ ص ۲۹۲).

2.عبد اللَّه بن عمر بن خطّاب - كه كنيه‏اش ابو عبد الرحمان است -، پيش از هجرت به دنيا آمد و به همراه پدرش در مكّه اسلام آورد . آن گاه به مدينه هجرت كرد. وى در دو نبردِ بدر و اُحُد ، به خاطر سنّ كم ، شركت نداشت ؛ ولى در جنگ احزاب و ساير جنگ‏ها شركت داشت . در كتب‏اهل سنّت، از وى روايت‏هاى بسيارى نقل شده‏است. عمر، با عضويت او در شوراى خلافت ، مخالفت كرد و مى‏گفت : شايستگى خلافت ندارد ؛ بلكه نمى‏تواند همسر خود را هم طلاق بدهد ؛ ولى بنا بر نقلى، او را يكى از اعضاى شورا قرار داد ، مشروط بر آن كه كارى بر عهده‏اش نباشد. پس از خلافت عثمان ، وى از سياست كناره گرفت . او با معاويه و يزيد ، بيعت كرد . وى در جنگ‏هاى امير مؤمنان عليه السلام همراه ايشان نبود و از دشمنان ايشان هم نبود . او در سال ۷۴ هجرى در هشتاد و چهار سالگى درگذشت .

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 41742
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به