۱۵۹.البداية و النهاية : عبيد اللَّه بن زياد به همراه فرماندهان و بزرگان ، به هنگام نماز عشا از قصر بيرون آمد و نماز عشا را با مردم در مسجد جامع اقامه كرد . آن گاه براى مردم ، خطبه خواند و مسلم بن عقيل را از آنان خواست و بر جستجو براى يافتن مسلم ، تأكيد كرد و گفت: هر كس مسلم را نزد خود بيابد و خبر ندهد ، خونش هدر خواهد بود و هر كس او را بياورد ، به اندازه ديهاش [جايزه مىگيرد] .
او نگهبانان را نيز فرا خواند و آنان را بر جستجو براى يافتن مسلم ، تحريك و تهديد كرد.۱
۴ / ۲۴
خبر دادن پسر طَوعه از مخفيگاه مسلم بن عقيل
۱۶۰.تاريخ الطبرى - به نقل از مجالد بن سعيد - : چون صبح شد ، ابن زياد جلوس كرد و اجازه داد مردم بر او وارد شوند. آن گاه محمّد بن اشعث آمد . عبيد اللَّه گفت: مرحبا به كسى كه دورويى ندارد و مورد اتّهام نيست ! و او را كنار خود نشاند.
پسر پيرزن - كه مادرش مسلم بن عقيل را پناه داده بود - [نامش] بلال بن اُسَيد بود . او صبحگاهان نزد عبد الرحمان بن محمّد بن اشعث رفت و به وى خبر داد كه مسلم بن عقيل ، نزد مادر اوست . عبد الرحمان به نزد پدرش - كه در مجلس ابن زياد بود - آمد و با او درِ گوشى صحبت كرد . ابن زياد پرسيد : چه گفت؟