برايت رام كردم و آنان را رامتر از شتر تشنه به هنگام رسيدن به آب نمودم. گردن بنى سعد را برايت نرم كردم و زنگارهاى دلشان را با آب زلال ، شستشو دادم و از آن ، برق مىجهد» .
چون حسين عليه السلام نامه را خواند ، فرمود: «خداوند ، تو را در روز ترس ، ايمن بدارد و تو را در روز تشنگى بزرگ، سيراب و عزيز گرداند !» .
وقتى يزيد [بن مسعود] آماده شد كه به سوى حسين عليه السلام حركت كند ، خبر شهادت امام عليه السلام به او رسيد و از اين خبر ، بسيار ناراحت شد.
و امّا مُنذر بن جارود ، نامه و فرستاده[ى امام عليه السلام] را نزد عبيد اللَّه بن زياد آورد ؛ زيرا ترسيد كه نامه ، نيرنگى از سوى عبيد اللَّه بن زياد باشد ؛ چون دخترش (بحريّه) ، همسر عبيد اللَّه بن زياد بود.
عبيد اللَّه ، فرستاده را گرفت و به دار آويخت. آن گاه به منبر رفت و خطبه خواند و مردم بصره را از مخالفت و شايعهپراكنى ترساند . [عبيد اللَّه ]آن شب را در بصره خوابيد و چون صبح شد ، برادرش عثمان بن زياد را جانشين خود كرد و به سرعت به سمت كوفه حركت نمود.۱