169
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

فرمود: «آرى، و اين ، خاك [قتلگاه‏] اوست» و آن را به ايشان نشان داد .۱

۲۸.المعجم الكبير - به نقل از عايشه - : حسين بن على بر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در آمد و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «اى عايشه! آيا شگفت‏زده‏ات نكنم؟ هم‏اكنون فرشته‏اى بر من در آمد كه تا كنون نزد من نيامده بود و گفت كه اين پسرم ، كشته مى‏شود و گفت: اگر بخواهى، خاكى را كه در آن كشته مى‏شود ، به تو نشان مى‏دهم . و با دستش از آن جا بر گرفت و خاكى سرخ را به من نشان داد» .۲

۲۹.المعجم الكبير : اُمّ سلمه گفت : حسن و حسين عليهما السلام پيش روى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در اتاق من بازى مى‏كردند كه جبرئيل فرود آمد و گفت: اى محمّد! امّت تو، اين پسرت را پس از تو مى‏كشند . و با دستش به حسين عليه السلام اشاره كرد .
پيامبر خدا گريست و او را به سينه‏اش چسباند . پيامبر خدا سپس [به من ]فرمود : «اين خاك ، نزد تو امانت باشد» و آن را بوييد و فرمود: «واى از كرب و بلا!» .
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «اى اُمّ سلمه! هنگامى كه اين خاك، خون شد، بدان كه پسرم

1.قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله لِنِسائِهِ : لا تُبكُوا هذَا الصَّبِيَّ - يَعني حُسَيناً عليه السلام قالَ : وكانَ يَومَ اُمِّ سَلَمَةَ ، فَنَزَلَ جِبريلُ عليه السلام ، فَدَخَلَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله الدّاخِلَ ، وقالَ لِاُمِّ سَلَمَةَ : لا تَدَعي أحَداً يَدخُلُ عَلَيَّ ، فَجاءَ الحُسَينُ عليه السلام ، فَلَمّا نَظَرَ إلَى النَّبِيِّ صلى اللَّه عليه و آله فِي البَيتِ أرادَ أن يَدخُلَ ، فَأَخَذَتهُ اُمُّ سَلَمَةَ ، فَاحتَضَنَتهُ ، وجَعَلَت تُناغيهِ وتُسَكِّنُهُ ، فَلَمَّا اشتَدَّ فِي البُكاءِ خَلَّت عَنهُ ، فَدَخَلَ حَتّى‏ جَلَسَ في حِجرِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله . فَقالَ جِبريلُ عليه السلام : إنَّ اُمَّتَكَ سَتَقتُلُ ابنَكَ هذا ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله : يَقتُلونَهُ وهُم مُؤمِنونَ بي ؟ ! قالَ : نَعَم ، يَقتُلونَهُ ، فَتَناوَلَ جِبريلُ تُربَةً ، فَقالَ : بِمَكانِ كَذا وكَذا . فَخَرَجَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله قَدِ احتَضَنَ حُسَيناً عليه السلام ، كاسِفَ البالِ مَهموماً ، فَظَنَّت اُمُّ سَلَمَةَ أنَّهُ غَضِبَ مِن دُخولِ الصَّبِيِّ عَلَيهِ ، فَقالَت : يا نَبِيَّ اللَّهِ ، جُعِلتُ لَكَ الفِداءَ ! إنَّكَ قُلتَ لَنا لا تُبكوا هذَا الصَّبِيَّ ، وأمَرتَني ألّا أدَعَ [أحَداً] يَدخُلُ عَلَيكَ ، فَجاءَ ، فَخَلَّيتُ عَنهُ . فَلَم يَرُدَّ عَلَيها ، فَخَرَجَ إلى‏ أصحابِهِ ، وهُم جُلوسٌ ، فَقالَ لَهُم : إنَّ اُمَّتي يَقتُلونَ هذا ، وفِي القَومِ أبو بَكرٍ وعُمَرُ ، وكانا أجرَأَ القَومِ عَلَيهِ ، فَقالا : يا نَبِيَّ اللَّهِ ، يَقتُلونَهُ وهُم مُؤمِنونَ ؟ ! قالَ : نَعَم ، وهذِهِ تُربَتُهُ ، وأراهُم إيّاها ۲۷ (المعجم الكبير : ج ۸ ص ۲۸۵ ح ۸۰۹۶ ، تاريخ دمشق : ج ۱۴ ص ۱۹۱ ح ۳۵۲۴) .

2.إنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام دَخَلَ عَلى‏ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله : يا عائِشَةُ ، ألا اُعَجِّبُكِ ؟ لَقَد دَخَلَ عَلَيَّ مَلَكٌ آنِفاً ، ما دَخَلَ عَلَيَّ قَطُّ ، فَقالَ : إنَّ ابني هذا مَقتولٌ ، وقالَ : إن شِئتَ أرَيتُكَ تُربَةً يُقتَلُ فيها ، فَتَناوَلَ المَلَكُ بِيَدِهِ،فَأَراني تُربَةً حَمراءَ ۲۸ (المعجم الكبير:ج‏۳ ص‏۱۰۷ ح‏۲۸۱۵، كنز العمّال: ج‏۱۲ ص‏۱۲۸ ح‏۳۴۳۲۳).


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
168

۲۷.المعجم الكبير - به نقل از ابو اُمامه - : پيامبر خدا به زنانش فرمود: «اين كودك را نگريانيد» و مقصودش حسين عليه السلام بود و آن روز ، نوبت [ماندن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نزد ]اُمّ سلمه بود .
جبرئيل فرود آمد . پيامبر خدا به درون خانه رفت و به اُمّ سلمه فرمود : «مگذار كسى بر من در آيد» ؛ امّا حسين عليه السلام آمد و چون به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در اندرون خانه نگريست ، خواست كه داخل شود . امّ سلمه او را گرفت و در كنار خود ، نگاه داشت و با او سخن مى‏گفت و آرامَش مى‏كرد ؛ ولى چون گريه‏اش شديد شد، رهايش كرد و او به اندرون رفت و در دامان پيامبر خدا نشست .
جبرئيل گفت: امّت تو، اين پسرت را به زودى مى‏كشند.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «آنان با آن كه به من ايمان دارند، او را مى‏كشند؟!» .
گفت: آرى، او را مى‏كشند .
آن گاه جبرئيل ، خاكى را بر گرفت و گفت: در فلان جا .
پيامبر خدا ، در حالى كه حسين عليه السلام را به آغوش گرفته بود ، پريشان و اندوهگين بيرون آمد و اُمّ سلمه گمان كرد كه ايشان از ورود كودك ، ناخشنود شده است . گفت: اى پيامبر خدا! فدايت شوم! تو به ما فرموده بودى : «اين كودك را مگريانيد» و به من فرمان دادى كه نگذارم كسى بر تو در آيد و او آمد و من رهايش گذاشتم !
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به اُمّ سلمه پاسخى نداد و به سوى يارانش كه نشسته بودند ، رفت و به ايشان فرمود: «بى ترديد ، امّتم اين را مى‏كشند» .
ميان آن گروه ، ابو بكر و عمر هم - كه پرجرئت‏ترين افراد بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله [در سؤال كردن ]بودند - حضور داشتند و گفتند: اى پيامبر خدا! با آن كه باايمان هستند، او را مى‏كشند؟!

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 41121
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به