۷۶۳.الكافى - به نقل از معاوية بن وَهْب - : از امام صادق عليه السلام اجازه ورود خواستم . به من گفته شد: وارد شو.
من وارد شدم و ديدم كه ايشان در حال نماز گزاردن در جايگاه نمازش در خانهاش است. نشستم تا نمازش را به پايان رساند . شنيدم كه با پروردگارش چنين راز و نياز مىگفت: «اى آن كه ما را بر كرامت و وصايت، مخصوص گردانيدى و به ما وعده شفاعت دادى و علمِ گذشته و آينده را به ما عطا فرمودى و دلهاى مردم را به سوى ما، متمايل نمودى! مرا بيامرز، و نيز برادرانم و زائران قبر ابا عبد اللَّه الحسين عليه السلام را كه مالشان را هزينه كردهاند، و تنشان را به حركت در آوردهاند ، به جهت علاقهمندى به احسان ما و اميد به آنچه در صِله ما نزد توست، و شادمانىاى كه به پيامبرت - كه درودهاى تو بر او و خاندانش باد - دادند، و به جهت پاسخ گفتن به فرمان ما و نيز غيظى كه به دشمنانمان وارد كردند و با آن ، طالب خشنودى تو بودند .
پس ، از جانب ما رضوان را به آنان پاداش ده و در شب و روز ، آنان را محافظت فرما و براى خاندان و فرزندانى كه بر جا گذاشتهاند، بهترين جانشين باش، و همراهىشان كن و از شرّ هر زورگوى كينهجو و هر آفريده ناتوان و توانمندت، و از شرّ شيطانهاى اِنس و جن، كفايتشان نما و به آنان در دورى از كاشانهشان، به خاطر آن كه ما را بر فرزندان و خانواده و خويشانشان ترجيح دادهاند، بيشتر از آنچه از تو خواستهاند، عطا كن .
خداوندا ! دشمنان ما ، حركت آنان را [براى زيارت ما] بر ايشان عيب شمردند ؛ ولى اين، آنها را از آمدن به سوى ما، باز نداشت و باز هم به خاطر مخالفت با مخالفان ما [به سوى ما آمدند]. پس بر آن چهرههايى كه خورشيد ، دگرگونشان كرد، رحم آور و