827
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

۶۷۴.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : روايت شده كه يزيد ، به اسيران اهل بيت ، پيشنهاد ماندن در دمشق را داد . آنان نپذيرفتند و گفتند : ما را به مدينه باز گردان كه آن جا ، هجرتگاه جدّمان است .
يزيد به نُعمان بن بشير گفت : هر چه اينان لازم دارند ، آماده كن و مردى امانتدار و شايسته از شاميان ، همراه آنان بفرست و سواران و ياورانى نيز همراه او كن .
سپس يزيد به آنان ، لباس و هدايايى داد و روزى و حقوقى برايشان معيّن كرد و آن گاه ، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را خواست و به ايشان گفت : خداوند ، ابن مرجانه را لعنت كند ! هان ! به خدا سوگند ، اگر من طرفِ دعواى حسين بودم ، چيزى از من نمى‏خواست ، جز آن كه به او مى‏دادم و با هر چه در توانم بود ، حتّى با هلاكت برخى فرزندانم ، مرگ را از او مى‏راندم ؛ امّا خداوند ، آنچه را ديدى ، تقدير كرده بود . پس هر درخواستى داشتى ، براى من بنويس .
سپس سفارش آنها را به فرستاده‏اش كرد . او نيز با آنان ، حركت كرد و آن اندازه جلوتر بود كه او را گم نمى‏كردند و چون كاروان اسيران ، فرود مى‏آمدند ، از آنها فاصله مى‏گرفت و خود و يارانش ، مانند نگهبانان ، پخش مى‏شدند و هر گاه يكى از آنان مى‏خواست وضو بگيرد ، وى را فرود مى‏آورد و حاجت‏هايشان را برايشان ،


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
826

او مردى را با سى سوار ، همراه آنان روانه كرد تا پيشاپيش آنان برود و با فاصله از ايشان ، فرود آيد تا آنان را به مدينه برساند .۱

۶۷۳.الإرشاد : يزيد ، فرمان داد تا زنان را در خانه‏اى جدا ، فرود آورند و برادرشان على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام با آنان باشد . خانه‏اى جدا و چسبيده به خانه يزيد ، برايشان آماده كردند و چند روز در آن جا بودند . سپس يزيد ، نُعمان بن بشير را فرا خواند و به او گفت : آماده شو تا اين زنان را به مدينه ببرى .
هنگامى كه خواست آنان را آماده كند ، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را خواست و با وى خلوت كرد و سپس به وى گفت : خداوند ، ابن مَرجانه را لعنت كند ! به خدا سوگند ، اگر من با پدرت طرف بودم ، هيچ گاه چيزى از من نمى‏خواست ، جز آن كه به او مى‏بخشيدم و با هر چه مى‏توانستم ، مرگ را از او دور مى‏كردم ؛ امّا خداوند ، آنچه را ديدى ، تقدير كرده بود . از مدينه به من نامه بنويس و هر درخواستى داشتى ، به من برسان .
آن گاه به ايشان و خانواده ايشان ، لباس داد و در زمره گروه نُعمان بن بشير ، فرستاده‏اى (مأمور ويژه‏اى) روانه كرد و به او گفت كه آنان را [در خُنَكاى‏] شب ، راه ببرد و جلوتر از آنان باشد ؛ امّا نه آن اندازه دور كه كاروان به او نرسند ، و چون فرود مى‏آيند ، از آنها فاصله بگيرد و خود و يارانش ، گرداگردشان پخش شوند و به گونه‏اى ، نگهبان آنان باشند و چندان با فاصله از آنان فرود بيايند كه چون كسى از آنان خواست وضويى بگيرد و يا براى قضاى حاجتى برود ، خجالت نكشد .
اين فرستاده ، همراه نعمان رفت و همواره همراه آنان در راه ، فرود مى‏آمد و با آنان ، همان گونه كه يزيدْ سفارش كرده بود ، همراهى مى‏كرد و رعايت آنها را مى‏نمود ، تا آن كه به مدينه وارد شدند .۲

1.أمَرَ [يَزيدُ] بِتَجهيزِهِم بِأَحسَنِ جِهازٍ ، وقالَ لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام : اِنطَلِق مَعَ نِسائِكَ حَتّى‏ تُبلِغَهُنَّ وَطَنَهُنَّ . ووَجَّهَ مَعَهُ رَجُلاً في ثَلاثينَ فارِساً ، يَسيرُ أمامَهُم ، ويَنزِلُ حَجرَةً عَنهُم ، حَتَّى انتَهى‏ بِهِم إلَى المَدينَةِ ۶۷۵ (الأخبار الطوال : ص ۲۶۱ ، بغية الطلب فى تاريخ حلب : ج ۶ ص ۲۶۳۲) .

2.أمَرَ [يَزيدُ ]بِالنِّسوَةِ أن يُنزَلنَ في دارٍ عَلى‏ حِدَةٍ مَعَهُنَّ أخوهُنَّ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام ، فَاُفرِدَ لَهُم دارٌتَتَّصِلُ بِدارِ يَزيدَ ، فَأَقاموا أيّاماً ثُمَّ نَدَبَ يَزيدُ النُّعمانَ بنَ بَشيرٍ ، وقالَ لَهُ : تَجَهَّز لِتَخرُجَ بِهؤُلاءِ النِّسوانِ إلَى المَدينَةِ . ولَمّا أرادَ أن يُجَهِّزَهُم دَعا عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام فَاستَخلاهُ ، ثُمَّ قالَ لَهُ: لَعَنَ اللَّهُ ابنَ مَرجانَةَ ، أم وَاللَّهِ لَو أنّي صاحِبُ أبيكَ ما سَأَلَني خَصلَةً أبَداً إلّا أعطَيتُهُ إيّاها ، ولَدَفَعتُ الحَتفَ عَنهُ بِكُلِّ مَا استَطَعتُ ، ولكِنَّ اللَّهَ قَضى‏ ما رَأَيتَ ، كاتِبني مِنَ المَدينَةِ وأنهِ كُلَّ حاجَةٍ تَكونُ لَكَ . وتَقَدَّمَ بِكِسوَتِهِ وكِسوَةِ أهلِهِ . وأنفَذَ مَعَهُم في جُملَةِ النُّعمانِ بنِ بَشيرٍ رَسولاً تَقَدَّمَ إلَيهِ أن يَسيرَ بِهِم فِي اللَّيلِ ، ويَكونوا أمامَهُ حَيثُ لا يَفوتونَ طَرفَهُ ، فَإِذا نَزَلوا تَنَحّى‏ عَنهُم وتَفَرَّقُ هُوَ وأصحابُهُ حَولَهُم كَهَيئَةِ الحَرَسِ لَهُم ، ويَنزِلُ مِنهُم حَيثُ إذا أرادَ إنسانٌ مِن جَماعَتِهِم وُضوءاً وقَضاءَ حاجَةٍ لَم يَحتَشِم . فَسارَ مَعَهُم في جُملَةِ النُّعمانِ ، ولَم يَزَل يُنازِلُهُم فِي الطَّريقِ ويَرفُقُ بِهِم كَما وَصّاهُ يَزيدُ ويَرعَونَهُم ، حَتّى‏ دَخَلُوا المَدينَةَ ۶۷۶ (الإرشاد : ج ۲ ص ۱۲۲ ، روضة الواعظين : ص ۲۱۲) .

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 41483
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به