جلويش گذاشتند . ابن زياد به آن مىنگريست و لبخند مىزد و با چوبدستىاش بر دندانهاى پيشِ حسين عليه السلام مىزد .
زيد بن اَرقَم ، از اصحاب پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - كه پيرمردى كهنسال بود - ، كنار ابن زياد بود . هنگامى كه ديد او با چوبدستى بر دندانهاى امام عليه السلام مىزند ، به او گفت : چوبدستىات را از اين دو لب بردار كه - سوگند به خدايى كه خدايى جز او نيست - ، آن قدر ديدهام دو لب پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بر اين دو لب ، بوسه مىزند كه به شمار نمىتوانم بياورم . سپس با صداى بلند گريست .
ابن زياد به او گفت : خداوند ، چشمهايت را گريان كند ! آيا از پيروزى خدا مىگِريى؟ به خدا سوگند ، اگر پيرمردى خِرِفت نبودى و عقلت نرفته بود ، گردنت را مىزدم . زيد بن اَرقَم ، از پيش ابن زياد برخاست و به خانهاش رفت .۱
۶۰۷.الأمالى ، طوسى - به نقل از حَكَم بن محمّد بن قاسم ثَقَفى ، از پدرش ، از جدّش - : هنگام آوردن سر حسين عليه السلام ، در حضور عبيد اللَّه بن زياد بودم . او با چوبدستى شروع به زدن بر دندانهاى پيشين سرِ حسين عليه السلام كرد و مىگفت : چه دندانهاى خوبى داشته است !
زيد بن اَرقَم به او گفت : چوبدستىات را بردار ، كه بسيار ديدم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله لبانش را بر جاى آن مىنهد .
ابن زياد گفت : تو پيرى و خرفت شدهاى !
زيد ، برخاست و جامهاش را كشيد و رفت ... .