اللَّهِ بنَ خُشكارَةَ البَجَلِيَّ ۱ .
سلام بر مُسلم بن عَوسَجه اسدى ؛ آن كه چون حسين عليه السلام به او اجازه بازگشت داد ، گفت : «آيا تو را رها كنيم ؟ آن گاه ، در پيشگاه خدا ، چه عذرى براى ادا نكردن حقّ تو خواهيم داشت ؟ ! به خدا سوگند ، نه ؛ تا آن كه اين نيزهام را در سينههاى آنان بشكنم و تا قبضه اين شمشير در دستم است ، آنان را با آن مىزنم و از تو جدا نمىشوم ؛ و اگر سلاحى نداشتم تا با آنان بجنگم ، سنگ به آنان پرتاب مىكنم و از تو جدا نمىشوم تا با تو بميرم» .
تو ، نخستين كسى بودى كه جان خود را تقديم كرد ، و نخستين شهيدى بودى كه به ديدار خدا رسيد و پيمانه عمرش به پايان رسيد . سوگند به پرورگار كعبه ، رستگار شدى ! خداوند ، قرار گرفتن تو پيش روىِ امامت و از خودگذشتگىات را ، سپاس گُزارد ، آن گاه كه حسين عليه السلام به سوى تو - كه بر زمين افتاده بودى - ، آمد و فرمود : «اى مُسلم بن عَوسَجه ! خدايت رحمت كند ! » و تلاوت كرد : « « برخى از آنان ، پيمان خويش را به انجام رساندند [ و به شهادت رسيدند ] ؛ و برخى ، چشم به راه [ شهادت ]نشستهاند و هرگز تغيير و تبديلى [در پيمان خود ]ندادهاند » » . خداوند ، همدستان در كشتن تو : عبد اللَّه ضَبابى و عبد اللَّه بن خُشكاره بَجَلى را لعنت كند !
۳۶۶.الملهوف : مسلم بن عوسَجَه ، به ميدان آمد و در جنگ با دشمن ، با تمام توان كوشيد و بر بلاهاى هولناك ، شكيب ورزيد تا به زمين افتاد . هنوز نيمهجانى داشت كه حسين عليه السلام به سوى او آمد و حبيب بن مُظاهر نيز با او بود .
حسين عليه السلام به او فرمود : «اى مُسلم ! خدا رحمتت كند ! «برخى از آنان ، پيمان خويش را به انجام رساندند [ و به شهادت رسيدند ] ؛ و برخى ، چشم به راه [ شهادت ]نشستهاند و هرگز ، تغيير و تبديلى [ در پيمان خود ] ندادهاند» » .
حبيب نيز به او نزديك شد و گفت: به خدا سوگند، جان دادنت بر من گران است