سرزمينهاى رى و گرگان را به تو خواهد داد ؟! به خدا سوگند كه هرگز به كام خود ، نخواهى رسيد و اين ، حتمى و تمام شده است ! هر چه مىخواهى ، بكن كه تو پس از من ، نه در دنيا شادمان خواهى بود ، نه در آخرت . گويى مىبينم كه سرت را بر نِى ، در كوفه نصب كردهاند و كودكان ، آن را هدف سنگپرانى خود نمودهاند» .
عمر بن سعد ، از سخن حسين عليه السلام خشمناك شد . از ايشان ، روى گردانْد و يارانش را ندا داد كه : منتظر چه هستيد ؟ همگى حمله كنيد كه يك لقمه است !۱
۲ / ۷
آغاز نبرد و فرا خواندن امام عليه السلام يارانش را به شكيبايى و جهاد
۳۲۸.الإرشاد : عمر بن سعد ، ندا داد: اى ذُوَيد ! پرچمت را نزديك بياور .
او آن را نزديكتر آورد. سپس عمر ، تيرش را در چلّه كمانش نهاد و آن را انداخت و گفت: گواهى دهيد كه من ، نخستين تير را انداختم .
سپس لشكر ، تير انداختند و درگير شدند .۲
۳۲۹.الملهوف : عمر بن سعد ، پيش آمد و تيرى به سوى لشكر حسين عليه السلام انداخت و گفت: نزد امير ، گواهى دهيد كه من ، نخستين تيرانداز بودم .
آن گاه ، تيرها از سوى آنان ، مانند قطرههاى باران، باريدن گرفت. امام حسين عليه السلام به يارانش فرمود: «خدايتان رحمت كند ! به سوى مرگى كه چارهاى ندارد ، برخيزيد كه
1.قالَ [الحُسَينُ] عليه السلام : أينَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ؟ اُدعوا لي عُمَرَ ، فَدُعِيَ لَهُ ، وكانَ كارِهاً لا يُحِبُّ أن يَأتِيَهُ ، فَقالَ : يا عُمَرُ ، أنتَ تَقتُلُني وتَزعُمُ أن يُوَلِّيَكَ الدَّعِيُّ بنُ الدَّعِيِّ بِلادَ الرَّيِّ وجُرجانَ ؟ وَاللَّهِ ، لا تَتَهَنَّأُ بِذلِكَ أبدَاً ، عَهدٌ مَعهودٌ ، فَاصنَع ما أنتَ صانِعٌ ؛ فَإِنَّكَ لا تَفرَحُ بَعدي بِدُنيا ولا آخِرَةٍ ، وكَأَنّي بِرَأسِكَ عَلى قَصَبَةٍ قَد نُصِبَ بِالكوفَةِ ، يَتَراماهُ الصِّبيانُ ، ويَتَّخِذونَهُ غَرَضاً بَينَهُم .
فَغَضِبَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ مِن كَلامِهِ ، ثُمَّ صَرَفَ وَجهَهُ عَنهُ ، ونادى بِأَصحابِهِ : ما تَنتَظِرونَ بِهِ ؟ اِحمِلوا بِأَجمَعِكُم ، إنَّما هِيَ اُكلَةٌ واحِدَةٌ ۳۳۰ (مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : ج ۲ ص ۸ ؛ الحدائق الورديّة : ج ۱ ص ۱۱۹) .
2.ونادى عُمَرُ بنُ سَعدٍ : يا ذُوَيدُ ، أدنِ رايَتَكَ ، فَأَدناها، ثُمَّ وَضَعَ سَهمَهُ في كَبِدِ قَوسِهِ ، ثُمَّ رَمى ، وقالَ : اِشهَدوا أنّي أوَّلُ مَن رَمى ! ثُمَّ ارتَمَى النّاسُ وتَبارَزوا ۳۳۱ (الإرشاد : ج۲ ص۱۰۱؛ تاريخ الطبرى: ج۵ ص ۴۲۹).