۳۲۶.الملهوف : ياران عمر بن سعد ، بر مَركبهايشان ، سوار شدند . حسين عليه السلام ، بُرَير بن حُصَين را روانه كرد تا آنان را اندرز دهد ؛ امّا گوش ندادند . او به آنها يادآورى كرد ؛ امّا سودى نبخشيد . حسين عليه السلام ، بر شترش (/ اسبش) سوار شد و از آنان خواست كه ساكت شوند . ساكت شدند . پس از حمد و ثناى الهى و ياد خدا ، آن گونه كه شايسته او بود ، و درود فرستادن بر محمّد و فرشتگان و پيامبران و فرستادگان ، با گفتارى رسا ، چنين فرمود : «مرگ و اندوهتان باد ، اى جماعت! با شيدايى ، ما را به فريادرسى خوانديد و ما ، به سرعت ، به فريادتان رسيديم ؛ [امّا ]شما شمشيرى را كه براى ما بود ، به روىِ خود ما بركشيديد و آتشى را كه عليه دشمن مشترك ما و شما افروخته بوديم ، بر ضدّ خود ما افروختيد و همدست دشمنانتان ، عليه دوستانتان شديد ، بى آن كه عدالت را ميان شما بگسترنَد و اميدى به آنها داشته باشيد .
اى واى بر شما ! ما را وا نهاديد ، در حالى كه شمشيرها ، هنوز در نيام و ابتداىِ كار است ، و رأى [به جنگ] ، هنوز پا بر جا نگشته ؛ امّا شما همچون مَلَخان ، به سوى آن شتافتهايد و همچون پرواز پشهها [ به سوى زرداب زخم و چرك ] ، همديگر را به آن ، فرا خواندهايد . نابودى ، از آنِتان باد ، اى بردگان امّت و بدترين دستههاى آن ، به كنارِ افكنان قرآن ، و تحريفگرانِ سخنان ، و دار و دسته گنهكاران ، و پذيرندگان وسوسه شيطان ، و خاموش كنندگان سنّتها[ ى جاويدان] ! آيا اينان را يارى مىدهيد و ما را وا مىنهيد ؟ ! آرى . به خدا سوگند ، خيانت ميان شما ، سابقه دارد . ريشههايتان ، به آن در آميخته است و شاخههايتان ، بر آنْ پيچيده است . شما ، پليدترين استخوانِ گلوگير