گفت: اى فرزند پيامبر خدا ! آيا به من اجازه مىدهى تا به سوى آنان بروم و با ايشان ، سخن بگويم ؟
امام عليه السلام ، اجازه داد . او به سوى ايشان رفت و فرمود: «اى مردم! خداوند عزّوجلّ ، محمّد صلى اللَّه عليه و آله را به حق، بشارت دهنده و بيم دهنده ، دعوتگر به خدا با اجازهاش و چراغ فروزان [ راهش ] بر انگيخت ؛ و اين ، آب فرات است كه خوكان و سگان صحرا در آن مىروند ؛ امّا ميان آن و فرزند اين پيامبر ، جدايى انداختهاند .
آنان گفتند: اى بُرَير ! زياد حرف زدى . بس است ! به خدا سوگند ، حسين تشنگى خواهد كشيد ، همان گونه كه پيشينيانِ او ، تشنگى كشيدند !
حسين عليه السلام فرمود : «اى بُرَير ! بنشين» .۱
۲ / ۵
احتجاجهاى امام عليه السلام در برابر سپاه كوفه
۳۲۳.الأمالى ، صدوق - به نقل از عبد اللَّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام ، در ياد كردِ حوادث روز عاشورا - : حسين عليه السلام ، با تكيه دادن بر شمشيرش برخاست و با بلندترين صدايش ، ندا داد و گفت : «شما را به خدا سوگند مىدهم ، آيا مرا مىشناسيد ؟» .
گفتند: آرى . تو فرزند پيامبر خدا و نوه او هستى .