زُهَير بن قَين بَجَلى برخاست و به ياران خويش گفت: شما سخن مىگوييد ، يا من سخن بگويم؟
گفتند: تو سخن بگو.
پس زهير ، حمد خدا گفت و ثناى وى را به جا آورد و گفت: «اى پسر پيامبر! خدا تو را قرين هدايت بدارد! گفتار تو را شنيديم . به خدا اگر دنيا براى ما باقى بود و در آن ، جاويد بوديم و يارى و پشتيبانى تو موجب جدايى از دنيا بود ، قيام با تو را بر اقامت در دنيا ترجيح مىداديم.
حسين عليه السلام براى وى دعا كرد و در حقّش سخن نيك گفت.۱
۲۵۲.الملهوف : حسين عليه السلام براى سخنرانى در ميان يارانش برخاست. حمد و سپاس خدا گفت و از جدّش ياد كرد و بر او درود فرستاد و سپس فرمود: «به راستى كه حوادثى بر ما فرود آمده كه مىبينيد . دنيا ، زشت شده و تغيير كرده، خوبىهايش پشت كرده و از ميان رفته است و از آن ، جز اندكى مانند قطره آبى در ته ظرف ، و مَعاشى ناچيز چون چراگاه كممايه ، باقى نمانده است . مگر نمىبينيد كه بر پايه حق ، رفتار نمىشود و از باطل ، دورى نمىگردد ؟ بايد كه مؤمن به ملاقات پروردگارش راغب باشد! به راستى كه من ، مرگ را جز خوشبختى و زندگى با ستمگران را جز رنج و خسارت نمىبينم» .
زُهَير بن قَين برخاست و گفت: سخنت را شنيديم . خداوند ، ما را به واسطه شما