369
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

۲۴۲.الأخبار الطوال : حسين عليه السلام چون از زَرود حركت كرد، مردى از بنى اسد را ديد و از او در باره اخبار كوفه پرسيد . گفت: هنوز از كوفه بيرون نيامده بودم كه مسلم بن عقيل و هانى بن عروه كشته شدند و خودم ديدم كه كودكان ، پاهاى آن دو را گرفته بودند و بر زمين مى‏كشيدند .
امام حسين عليه السلام فرمود : ««إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ»۱ . جان‏هاى خود را به خداوند ، وا مى‏گذاريم» .
آن مرد به امام حسين عليه السلام گفت: اى پسر پيامبر خدا! تو را به خدا سوگند مى‏دهم كه جان خود را و جان‏هاى خاندانت را كه همراه تو مى‏بينم ، حفظ كنى . به جاى خود ، برگرد و رفتن به كوفه را رها كن. به خدا سوگند ، در آن شهر ، براى تو ياورى نيست.
فرزندان عقيل - كه همراه حسين عليه السلام بودند - گفتند: ما را پس از مرگ برادرمان مسلم ، نيازى به زندگى نيست و هرگز باز نمى‏گرديم تا كشته شويم.
حسين عليه السلام فرمود: «پس از ايشان، خيرى در زندگى نيست» .
آن گاه ، حركت كرد و چون به منزل زُباله رسيد، فرستاده محمّد بن اشعث و عمر بن سعد - كه او را به درخواست مسلم ، با نامه‏اى حاكى از بى‏وفايى و پيمان‏شكنىِ مردم كوفه بعد از بيعتشان ، گسيل داشته بودند - ، رسيد.
حسين عليه السلام چون آن نامه را خواند، به درستىِ خبر كشته شدن مسلم و هانى ، يقين كرد و سخت اندوهگين شد. آن مرد ، خبر كشته شدن قيس بن مُسهِر را هم داد ؛ همان پيكى كه امام عليه السلام او را از بطن الرُّمّه، فرستاده بود.
گروهى از ساكنان منزل‏هاى ميان راه كه به امام عليه السلام پيوسته بودند و مى‏پنداشتند

1.سوره بقره : آيه ۱۵۶ .


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
368

ابن اشعث گفت: به خدا ، چنين مى‏كنم و به ابن زياد نيز مى‏گويم كه به تو امان داده‏ام.
جعفر بن حُذَيفه طايى براى من (ابو مِخنَف) نقل كرد - و سعيد بن شيبان نيز اين گزارش را مى‏دانست - كه : محمّد بن اشعث، اِياس بن عَثِلِ طايى ، از قبيله بنى مالك بن عمرو بن ثُمامه، را - كه مردى شاعرپيشه بود و با محمّد ، رفت و آمد داشت - ، فرا خواند و به وى گفت: نزد حسين برو و اين نامه را به او برسان.
او در نامه ، سخنانى را كه ابن عقيل به او گفته بود ، نوشت و به وى گفت: اين ، توشه و اين ، لوازم سفر و اين هم از آنِ خانواده‏ات!
مرد گفت: پس مَركبم كو ؟ به راستى كه مَركب خودم ، ناتوان است .
گفت: اين نيز مركب و جهاز! سوار شو .
اِياس رفت و پس از چهار شبانه‏روز، حسين عليه السلام را در منزلگاه زُباله ديد و خبر را به وى گفت و نامه را به وى داد.
حسين عليه السلام به او فرمود : «آنچه مقدّر است ، همان مى‏شود . جان خويش و تباهى امّت را به خدا وا مى‏گذاريم» .۱

1.ثُمَّ أقبَلَ [مُسلِمٌ‏] عَلى‏ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ فَقالَ : يا عَبدَ اللَّهِ ، إنّي أراكَ وَاللَّهِ سَتَعجِزُ عَن أماني ، فَهَل عِندَكَ خَيرٌ ؟ تَستَطيعُ أن تَبعَثَ مِن عِندِكَ رَجُلاً عَلى‏ لِساني يُبَلِّغُ حُسَيناً - فَإِنّي لا أراهُ إلّا قَد خَرَجَ إلَيكُمُ اليَومَ مُقبِلاً ، أو هُوَ يَخرُجُ غَداً هُوَ وأهلُ بَيتِهِ ، وإنَّ ماتَرى‏ مِن جَزَعي لِذلِكَ - فَيَقولُ : إنَّ ابنَ عَقيلٍ بَعَثَني إلَيكَ ، وهُوَ في أيدِي القَومِ أسيرٌ ، لا يَرى‏ أن تَمشِيَ حَتّى‏ تُقتَلَ ، وهُوَ يَقولُ : اِرجِع بِأَهلِ بَيتِكَ ، ولا يَغُرُّكَ أهلُ الكوفَةِ ؛ فَإِنَّهُم أصحابُ أبيكَ الَّذي كانَ يَتَمَنّى‏ فِراقَهُم بِالمَوتِ أوِ القَتلِ ؛ إنَّ أهلَ الكوفَةِ قَد كَذَّبوكَ وكَذَّبوني ، ولَيسَ لِمُكَذَّبٍ رَأيٌ ؛ فَقالَ ابنُ الأَشعَثِ : وَاللَّهِ لَأَفعَلَنَّ ، ولَاُعلِمَنَّ ابنَ زِيادٍ أنّي قَد أمَّنتُكَ . قالَ أبو مِخنَفٍ : فَحَدَّثَني جَعفَرُ بنُ حُذَيفَةَ الطائِيُّ - وقَد عَرَفَ سَعيدُ بنُ شَيبانَ الحَديثَ - قالَ : دَعا مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ إياسَ بنَ العَثِلِ الطائِيَّ مِن بَني مالِكِ بنِ عَمرِو بنِ ثُمامَةَ - وكانَ شاعِراً - وكانَ لِمُحَمَّدٍ زَوّاراً . فَقالَ لَهُ : اِلقَ حُسَيناً فَأَبلِغهُ هذَا الكِتابَ ، وكَتَبَ فيهِ الَّذي أمَرَهُ ابنُ عَقيلٍ ، وقالَ لَهُ : هذا زادُكَ وجَهازُكَ ومُتعَةٌ لِعِيالِكَ ، فَقالَ : مِن أينَ لي بِراحِلَةٍ ؛ فَإِنَّ راحِلَتي قَد أنضَيتُها ؟ قالَ : هذِهِ راحِلَةٌ فَاركَبها بِرَحلِها . ثُمَّ خَرَجَ فَاستَقبَلَهُ بِزُبالَةَ ، لِأَربَعِ لَيالٍ ، فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ ، وبَلَّغَهُ الرِّسالَةَ . فَقالَ لَهُ حُسَينٌ عليه السلام : كُلُّ ما حُمَّ نازِلٌ ، وعِندَ اللَّهِ نَحتَسِبُ أنفُسَنا وفَسادَ اُمَّتِنا ۲۴۲ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۷۴ ، الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۴۳) .

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 41537
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به