اجازه (نظر) خواست . گفتم: اگر بر من و تو عيب نبود، با دستانم بر سرت چنگ مىانداختم [ و نمىگذاشتم بروى] .
پاسخ او ، اين سخن بود : «اگر در فلان جا كشته شوم، دوستتر مىدارم تا اين كه به وسيله من ، حرم خدا و پيامبر او شكسته شود» .
اين سخن ، مرا براى [ شهادت ] او راضى كرد .۱
۶ / ۱۰
عبد اللَّه بن عمر۲
۲۰۴.تاريخ دمشق - به نقل از شَعبى - : چون حسين بن على عليه السلام راهى عراق شد، به ابن عمر گفته شد: راستى برادرت حسين، رهسپار عراق شده است . اين بود كه نزد حسين عليه السلام آمد و او را به خدا سوگند داد و گفت : به راستى كه مردم عراق ، مردم بدى هستند و پدرت را كشتند و برادرت را [نيزه] زدند و چنين و چنان كردند .
1.اِستَأذَنَني حُسَينٌ عليه السلام فِي الخُروجِ فَقُلتُ : لَولا أن يُزرى ذلِكَ بي أو بِكَ ، لَشَبَكتُ بِيَدَيَّ في رَأسِكَ . قالَ : فَكانَ الَّذي رَدَّ عَلَيَّ أن قالَ : لَأَن اُقتَلَ بِمَكانِ كَذا وكَذا ، أحَبُّ إلَيَّ مِن أن يُستَحَلَّ بي حَرَمُ اللَّهِ ورَسولِهِ . قالَ : فَذلِكَ الَّذي سَلا بِنَفسي عَنهُ ۲۰۵ (المعجم الكبير : ج ۳ ص ۱۱۹ ح ۲۸۵۹ ، سير أعلام النبلاء: ج ۳ ص ۲۹۲).
2.عبد اللَّه بن عمر بن خطّاب - كه كنيهاش ابو عبد الرحمان است -، پيش از هجرت به دنيا آمد و به همراه پدرش در مكّه اسلام آورد . آن گاه به مدينه هجرت كرد. وى در دو نبردِ بدر و اُحُد ، به خاطر سنّ كم ، شركت نداشت ؛ ولى در جنگ احزاب و ساير جنگها شركت داشت . در كتباهل سنّت، از وى روايتهاى بسيارى نقل شدهاست. عمر، با عضويت او در شوراى خلافت ، مخالفت كرد و مىگفت : شايستگى خلافت ندارد ؛ بلكه نمىتواند همسر خود را هم طلاق بدهد ؛ ولى بنا بر نقلى، او را يكى از اعضاى شورا قرار داد ، مشروط بر آن كه كارى بر عهدهاش نباشد. پس از خلافت عثمان ، وى از سياست كناره گرفت . او با معاويه و يزيد ، بيعت كرد . وى در جنگهاى امير مؤمنان عليه السلام همراه ايشان نبود و از دشمنان ايشان هم نبود . او در سال ۷۴ هجرى در هشتاد و چهار سالگى درگذشت .