طرز تلقی شیعه از قرآن، مثل همه مذاهب اسلامی دیگر، در ارتباطی ناگسستنی با دیگر تعالیم کلامی و فقهی است؛ مثلا، چنانکه پیشتر اشاره شد، طرز تلقی امامیه از قرآن از جمله با آموزه امامت مرتبط است. در ادامه میبایست به این موضوع بپردازیم که در حلقاتی که امامیه از میان آنها سر برآورد، در عصر حضور خود امامان یا اندکی پس از آن، چه تصوری نسبت به قرآن وجود داشته و چه فهمی از امامت با آن در ارتباط بوده است. این پژوهش به طور عمده مبتنی است بر دو مجموعه حدیثی امامیه که از کهنترین آثار حدیثی به شمار میروند: المحاسن اثر برقی۱ (د.ح. ۲۷۷/۸۹۰)، و الکافی اثر کلینی۲ (د. ۳۲۸/۹۴۱).
ارتباط با آموزه امامت، از یک سو، و طرز تلقی از قرآن، از سوی دیگر، را میتوان با تمثیلی از یک ترازو بیان نمود: هر اندازه كه شیعه بر شخصیت فوق بشری و خداگونگی و ولایت امامان پافشاری بكند، به همان اندازه قرآن نزد شیعه به حاشیه میرود، چون که [[در این صورت دیگر]] قرآن را به عنوان منبع وحی دینی نیاز ندارد. این نگاه در ارتباط با آن عقیده است که امامان را كاملا عِدل و همسنگِ محمد[[ص]]، یا حتی برخوردار از جایگاهی بالاتر از او میداند. در مقابل، کسی که قرآن را یگانه منبع وحی، و بنابراین محمد[[ص]] را بالاترین شخصیت دینی بداند، ناگزیر اهمیت و جایگاه امامان را تقلیل میدهد.
تکریم غلوآمیز امامان و فرهمندی و ولایت ایشان، و نیز تفویض این فرهمندی به اشخاص دیگر، بیش از همه در باورهای شیعیان افراطی دیده میشود که شیعیان میانهرو از ایشان به غُلات (غلوکنندگان) تعبیر میکنند. به عنوان نمونه، حسن بن موسی نوبختی در فرق الشیعه از یک فرقه شیعی به رهبری ابو منصور نام میبرد که خود را در کنار علی بن ابی طالب، حسن، حسین و همین طور پسر و نوه او[[ع]] رسولان خدا میپنداشت که خداوند ایشان را برای دوستی خود برگزیده و مقرب خود قرار داده است. او مدعی بود که خداوند وحی خود را بر محمد[[ص]]، و تفسیر آن را بر وی نازل کرده است.۳ طبق برخی منابع دیگر،
1.. ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، تص. جلال الدین حسینی، تهران، ۱۳۷۰ق. در رابطه با تعلق برقی به سنت امامی، ن.ک: میان عقل و کاریزما از همین نویسنده:
P. Sander, Zwischen Charisma und Ratio, ۱۲۷f.
2.. ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی، کتاب الکافی فی علم الدین، تص. علی اکبر غفاری، ج۱-۸، تهران، ۱۳۸۱ق.
3.. حسن بن موسی نوبختی، کتاب فرق الشیعة، تص. هلموت ریتر (Hellmut Ritter)، استانبول، ۱۹۳۱، ص۳۴ بهبعد.