کنار علم و اعتقاد به ناتوانی غیر خدا در رساندن خیر و شر و یا سود و زیان کامل میشود؛ یعنی از یک سو بداند که خدا برای توکّل بنده کافی است و از سویی دیگر باور داشته باشد که از غیر او کاری بر نمیآید و همه امور به او باز میگردد.
شیخ صدوق در حدیث شریفی نقل کرده است که جبرئیل علیه السلام در پاسخ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در باره حقیقت توکّل بر خدا میگوید: «توکّل آن است که بدانی مخلوق نه زیانی میتواند برساند و نه سودی، نه قادر به عطاست و نه مانع خیررسانی».۱ بر این اساس، توکّل به خدا بر دو رکن استوار است: نخست آن که بدانی همه امور از خدا آغاز میشود و به او باز میگردد و دیگر این که معتقد باشی همه مخلوقات، فقیر و ناتوانند و تأثیرگذار حقیقی در جهان آفرینش جز پروردگار جهانیان نیست.۲ پس او هر گونه که بخواهد در مخلوقاتش تصرف میکند و قادر است سببیّت را به چیزی بدهد و یا از آن باز پس گیرد آن گونه که بُرندگی را از تیغ ابراهیم علیه السلام به هنگام ذبح فرزندش اسماعیل علیه السلام و سوزانندگی را از آتش نمرود گرفت.
۵. ناتمام نماندن وکالت خداوند
سؤال دیگر در باره توکّل این است که آیا خداوند وکالت بندهاش را به پایان میرساند؟ آیا عوارضی همچون مرگ یا بیماری و یا علت دیگری