35
قرآن کتاب اخلاق

گونه که خداوند در سوره نساء گمان کسانی را که دوستی با کافران را مایه توانمندی و عزّت می‌دانستند رد می‌کند می‌فرماید: «کسانی که کفار را به جای مؤمنان به دوستی برمی‏گزینند، آیا در نزد کفار توانمندی به دست می‌آورند؟ در حالی که توانمندی مطلق از آن خداست».۱

در سوره مریم نیز جستجوی عزّت از ناحیه غیر خدا را مایه ذلّت و خواری می‌شمرد۲ و می‌فرماید: «و مشرکان، خدای یگانه را ترک گفته و خدایان باطل (مانند بتها و فراعنه) را برای عزّت و احترام دنیوی برگرفتند. چنین نیست؛ بلکه به‌زودی پرستش آن خدایان باطل را انکار کنند و به خصومت با آنها برخیزند».۳

نوع دوم عزّت انسان، عزّتی است که علت دستیابی آن، موهبت، شایستگی و کمال‌یافتگی فرد است. بر اساس آموزه‌های قرآنی و حدیثی، اگر انسان به خدا متصل شود و بر او اتکا کند، توانمند و عزیز می‌شود و کسی یارای مقابله با او را نخواهد داشت. این نوع عزّت، استقلالی نیست و خداداد است اما می‌تواند دائم باشد؛ زیرا کسب آن از راه جلب رضایت پروردگار بوده است. ازاین‌رو خداوند، عزّت این افراد را به عزّت خودش پیوند می‌زند تا تداوم یابد و ابدی شود. بنابراین هر کس بر خدا توکّل کند و پس از بسیج تمام نیروهایش خود را به او بسپارد، خداوند او را یاری خواهد کرد، چه این که خداوند، قادری است که هیچ کس در مقابل او یارای مقاومت ندارد، و حکیمی است که ممکن نیست

1.نساء: ۱۳۹: (الَّذینَ یتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أ یبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً).

2.مجمع البیان، ج‏۶، ص۸۱۷.

3.مریم، ۸۱ و۸۲: (وَ اتخََّذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً لِّیکونُواْ لهَُمْ عِزًّا، کلأ سَیکفُرُونَ بِعِبَادَتهِِمْ وَ یکونُونَ عَلَیهِْمْ ضِدًّا).


قرآن کتاب اخلاق
34

خداوند آن توانایی و عزّتی را که به واسطه ایمان به بندگانش می‌بخشد، عزّت واقعی به شمار می‌آورد؛ زیرا این عزّت، ماندگار و باقی است و پشتوانه آن قدرتی است که فوق آن قدرتی نیست. لذا فرمود: (وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکنَّ الْمُنافِقینَ لا یعْلَمُونَ). ۱

علامه طباطبایی در تفسیر آیه ده سوره فاطر، پس از بیان فقر ذاتی انسان و اختصاص عزّتمندی حقیقی به خدا، عزّتمندی انسان را ناممکن نمی‌داند و می‌گوید:

روشن شد که سیاق جمله (مَنْ کانَ یرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً) آن نیست که اختصاص عزّت به خدا را بیان کند، به طوری که غیر از خدا کسی دستش به آن نرسد؛ و نیز نمی‏خواهد بفرماید هر کس در طلب عزّت برآید، چیزی را طلب کرده که وجود ندارد، و ناشدنی است، بلکه معنایش این است که هر کس عزّت می‏خواهد، باید از خدای تعالی بخواهد؛ زیرا عزّت، همه‏اش ملک خداست و هیچ موجودی نیست که خودش بالذات عزّت داشته باشد.۲

بنابراین عزّت انسان‌ها همواره از سوی خدا داده می‌شود. ازاین‌رو عزّتمندی انسان به دو نوع تقسیم می‌شود: عزّتمندی غیر حقیقی و زوال‌پذیر؛ عزّتمندی حقیقی و پایدار.

نوع نخست عزّت، آن توانایی است که از سوی خداوند به کسی داده شده است اما نه به سبب کرامت و حرمت او در پیشگاه خدا، بلکه به دلیل آزمایش او یا دلیلی چون مهلت دادن خدا به بنده‌اش بوده است. این نوع عزّت، در حقیقت، عزّت واقعی نیست و دوام هم ندارد؛ آن

1.منافقون: ۸.

2.ترجمۀ تفسیر المیزان، ج‏۱۷، ص۲۸.

  • نام منبع :
    قرآن کتاب اخلاق
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد تقي سبحاني نيا
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    اتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 59927
صفحه از 291
پرینت  ارسال به