از آيات قرآنى و بويژه آيه هاى متشابه و يا قابل تأويل ، به صلاح نيست ، چنان كه على عليه السلام در هنگام اعزام ابن عباس براى گفتمان با خوارج ، دستور داد با آنان به قرآن گفتگو نكند ، چون خوارج ، اصحاب تأويل و افراد لجوجى بودند و از اين رو ، قرآن را به رويكردهاى گوناگون حمل مى كردند تا به گونه اى آن را موافق منافع خود سازند؛ در حالى كه اگر به سيره رسول خدا استدلال مى كرد ، آنان نمى توانستند انكار كنند .
اگر به گفتمان امام على عليه السلام قبل از جنگ نهروان با خوارج دقّت كنيم ، خواهيم ديد كه وى ، همين شيوه را برگزيده و حجّت را بر آنان تمام كرده است و بيشترشان توبه كردند .
قرآن نيز همين روش را برگزيده است و براى ابطال آراى مخالفان ، از مصاديق عينى كه قابل انكار نيستند بهره گرفته است . به عنوان نمونه ، در احتجاج بر آنانى كه حضرت مسيح را به علّت نداشتن پدر ، پسر خدا مى پنداشتند ، مى گويد : بنابراين ، آدم هم بايد پسر خدا باشد ، چون وى نيز پدر نداشت ، در حالى كه آنان خود ، بر اين مطلب اقرار ندارند . ۱