نمى تواند چيزى را درك كند. اگر توانستى به وسيله عقل ، بدون كمك گرفتن از يك يا چند حس، وجود چيزى را ثابت كنى ، من مى پذيرم كه تو مى توانى با عقل خود پى به وجود خدا ببرى!
خدايى كه تو مردم را به آن دعوت مى كنى ، چيزى نيست جز آنچه از قوه خيال تو بيرون آمده است . تو در خيال خود ، موجودى را تصوّر كرده اى و او را به شكل خود در آورده اى و چون خود حرف مى زنى و غذا مى خورى و مى خوابى، تصوّر مى كنى كه او حرف مى زند و غذا مى خورد و مى خوابد، و براى اين كه نفوذ خود را حفظ كنى ، او را به كسى نشان نمى دهى و مى گويى كه او ديده نمى شود و ديده نخواهد شد و از مادر زاييده نشده است و كسى از صُلب او به وجود نخواهد آمد .
صَنَم هندوها
ابو شاكر : خداى تو كه ديده نمى شود ، مانند صنم مقنع هندوهاست. در هندوستان يك بت وجود دارد كه جلوى آن ، يك پرده كشيده اند و هيچ كس آن بت را نمى بيند و متولّيان ، به هندوها مى گويند : آن بت هرگز خود را به افراد نشان نمى دهد ؛ زيرا مى داند كه پس از ديدنِ او فوراً خواهند مُرد .
تو مى گويى كه اين جهان را خدا آفريده است، آن هم خدايى كه ديده نمى شود و صدايش را نمى توان شنيد و فقط يك نفر ، صداى او را شنيده و آن هم پيامبر است .