اگر تو آن قطعه سنگ را كه از آن ، بت مى تراشى ، مى شناختى ، به اين آسانى منكِر وجود خداوند نمى شدى و [ به من ] نمى گفتى كه من خداى خود را از انديشه ام به وجود آورده ام. تو ، چون سنگ را نمى شناسى ، تصوّر مى كنى كه او مطيع دست هاى توست و تو مى توانى آن را به هر شكلى كه ميل دارى ، بتراشى، در صورتى كه اين سنگ از آن جهت قابل تراش است كه خداوند [ در هنگامى كه ابتداى آن را نمى توان شناخت ،] آن را از يك مايع [ خاصى ] به وجود آورده است، تا اين كه تو امروز مى توانى آن را بتراشى ، و گرنه چون شيشه در دست هاى تو مى شكست .
ابوشاكر : مگر سنگ ، از مايع ساخته شده است ؟
۰.امام عليه السلام :آرى .
ابوشاكر قاه قاه خنديد ، به طورى كه يكى از شاگردان امام ، خشمگين شد و خواست به او پرخاش نمايد؛ ولى امام مانع شد و گفت : بگذار بخندد .
ابوشاكر : من ، از اين جهت مى خندم كه تو مى گويى سنگ با آن سختى اش ، از آب ساخته شده است!
۰.امام عليه السلام :من نگفتم كه سنگ از آب ساخته شده؛ بلكه گفتم سنگ در آغاز ، مايع بوده است .
ابوشاكر : مگر چه فرقى مى كند؟ مايع ، همان آب است .
۰.امام عليه السلامبا شكيبايى اظهار كرد : چيزهايى وجود دارد كه مايع اند؛