مورد کاوش و تحلیل قرار میدهد و به پیامدها و آثار اطلاق اسم بر مسمّی میپردازد. لذا بر خلاف نگاه ادبی اولیه به شناخت لفظی اسم بسنده نمیکند، بلکه حداقل سه ساحت عنوان، منزلت و کارکرد مسمّی را نیز در میان سایر اسماء مورد کاوش قرار میدهد که میتوان آن را اسمپژوهی نیز نامید.
این رهیافت در ادبیات اسلامی ریشه در اسمشناسی اسماء حسنی خداوند دارد و قرآن آغازگر آن در دوره اسلامی است که البته پیش از آن نیز دیرینه داشته است. اهمیت اسامی خداوند در ادیان آسمانی و حتی بشری و معرفت اسمایی اعطا شده به آدم در آغاز آفرینش سبب شده است که مسأله اسم و نسبت آن با حقیقت و هستی و همچنین، جایگاه اسمای الهی در نظام هستی و حقایق آنها به جد مورد پژوهشهای مستقل و تطبیقی قرار بگیرد.
در فرهنگ اسلامی اهتمام به تبیین معانی و اسامی صفات خداوند، سنّتی شناخته شده است و دانشوران مسلمان در آثار خود بدان توجه ویژهای داشته و آثار متعددی تالیف کردهاند۱ و برخی از محققان با رویکرد تطبیقی این مسأله را از منظر ادیان مختلف کاویدهاند۲ و در برخی از پژوهشهای جدید استخلاف انسان در زمین بر پایه این اسامی نظریهپردازی کردهاند.۳
روشن است که این وجیزه را مجال ورود به این بحث نیست و فقط قصد آن داشتهایم که اشاره کنیم موضوع اسمپژوهی در ادبیات اسلامی دیرینهای کهن با رهیافتهای متنوع را دارد و موضوعی جدید و خام نیست. برآیند این پژوهشها نشان میدهد که اسامی و صفات خداوند، جایگاه و کارکردی مهم در شناخت وجود بیکرانه خداوند دارند و هر یک از این اسامی و صفات را حقیقتی متمایز از دیگری و کارکردی خاص بوده و در نهایت معرفتی ویژه از وجود بیکرانه خداوند را نشانگر است.۴ اساساً هر چه موجودی از سعه و عمق وجودی و
1.. برای آگاهی از این آثار، ر.ک: النهج الأسمی فی شرح أسماء اللّٰه الحسنی، ص۱۰- ۱۱.
2.. بررسی تطبیقی اسمای الهی: اسلام، مسیحیت، یهودی، بودایی، زرتشتی، هندی و تائویی، ص۴۸۶.
3.. ر.ک: موسوعة اسماء اللّٰه الحسنی و أثرها فی استخلاف الأنسان فی الأرض.
4.. ر.ک: اسماء و صفات حق، ص۲۹۹.