سنن جاهلی داشته است، بدان گوشزد میشود؛ همانند احکام دوره جاهلی درباره طلاق، ارث، حج، کفن و دفن، ازدواج، ... که در اسلام اصلاحات و تغییراتی پیدا کردهاند،۱ ولی در سرقت به ذکر نمونههایی از قطع دست سارقان در عصر جاهلی از سوی قریش و عدم رد آن در عصر اسلام بسنده میکند و حتی به تکرار عمل قطع دست در صورت تکرار سرقت و در نهایت، قتل سارق در اثر سنگسار نیز به عنوان یکی از احکامی که در دوره جاهلی رایج بود تصریح دارد،۲ ولی به تغییر، تبدیل، تصحیح و اصلاح جزئی یا موردی مجازات سرقت در آموزههای اسلام اشاره ندارد.
از سکوت بغدادی در این مورد میتوان چنین برداشت کرد که میزان و کیفیت قطع ید سارق در دوره اسلام به همان شکل عصر جاهلی بوده است؛ زیرا اگر همانند مقوله ارث و نکاح اسلام تغییرات ماهوی یا شکلی در این حکم داده بوده، به طور قطع بغدادی و دیگران بدان میپرداختند تا تفاوتها و تمایزها را نشان دهند، ولی منابع از این مهم ساکت هستند.
از سوی دیگر، اگر اسلام تغییرات خاصی در میزان قطع و چگونگی اجرای آن داشت باید در قرآن یا سنّت نبوی، اهتمام ویژهای به ابلاغ و تبیین آن میشد؛ همانند اصلاحاتی که در ارث و نکاح جاهلی انجام داد و در نصوص قرآنی و سنّت نبوی بخشی را به ابلاغ این اصلاحات اختصاص داد؛ اما در مجازات سرقت قرآن و سنّت از این رویه عدول کرده است و حداقل میتوان ادعا کرد که در این موضوع ساکت است. در نتیجه، میتوان استنباط کرد که قرآن و سنّت نبوی همان شیوه عصر جاهلی را در میزان و چگونگی قطع دست سارق تأیید کرده است و روایات و گزارشهای تاریخی نیز همین مهم را تأیید میکنند.
گزارشهای ذیل به روشنی اثبات میکنند که در دوره جاهلی قطع دست سارق از کف و فقط شامل چهار انگشت اصلی بوده است و برآیند آنها نشان میدهد که تبیین امام جواد علیه السلام هم سوی با تشریع امضایی مجازات سرقت در اسلام بوده و دیدگاه قضات و فقیهان دربار عباسی خلاف این ویژگی حکم سرقت در اسلام است.