گفته شده که آنان از نسل یافث فرزند نوح بودند و برخی روایات، همه مردم بجز «یأجوج» و «مأجوج» را از فرزندان آدم دانستهاند. گفته شده آنان دو قوم بودند که از آنها اقوام زیادی جدا شدند. همچنین، به موارد دیگری از قبیل: تولد هزار فرزند پسر از صلب هر یک از آنان، پرجمعیتترین مخلوقات بعد از فرشتگان، یکی از اقالیم هفتگانه اشاره شده است.۱
البته گاه برخی از احادیث، در نگاه ابتدایی، مرتبط به نظر میرسند، ولی دقت در ژرفای تبیین روایت از مدلول آیه نشان میدهد که مرتبط نیست و تبیینی است. بر پایه این مهم در نظریه معیار تصریح شد که اگر روایت، دلالت اشاری آیه را نیز برای مخاطب روشن نماید، تفسیری هست و اتفاقاً این دست از احادیث بیشترین نقش را در تفسیر آیات ایفا میکنند؛ زیرا این نوع از مدلولها به دلیل دشواری یا اخفاء چندان در نگاه ابتدایی برای مخاطبان روشن نیستند؛ برای نمونه، شیخ صدوق رحمه الله ذیل باب «کان فی قمیص یوسف علیه السلام ثلاث آیات» روایتی را گزارش کرده است که سه اثر را برای پیراهن یوسف علیه السلام با استشهاد به سه آیه بیان کرده است:
۰.عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان فی قمیص یوسف علیه السلام ثلاث آیات فی قوله عز و جل: (وَ جَاءُو عَلَىٰ قَمِیصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ)، و قوله عز و جل: (إِن كَانَ قَمِیصُهُقُدَّ مِن قُبُلٍ - الآیة)، و قوله: (ٱذْهَبُوا بِقَمِیصِى هَٰذَا - الآیة).۲
هر چند ممکن است چنین به ذهن آید که این روایت چون تبیینی از مدلول آیات مورد اشاره در متن آن ارائه نمیکند، پس تفسیری نیست، لکن با درنگ در تعبیر «ثلاث آیات» این مهم به دست میآید، حدیث فوق، سطحی از مدلول آیات مذکور را تبیین میکند که دلالت آیات بر آن برای برخی از مخاطبان چندان روشن نیست. توضیح، اینکه در داستان یوسف علیه السلام، نقش پیراهن ایشان حداقل در سه جا از این قصه گزارش شده است: استشهاد برادران یوسف علیه السلام به پیراهن خونآلود وی برا اثبات کشته شدن وی از سوی گرگ، پاره شدن پیراهن از قسمت پشت آن از سوی زلیخا هنگام فرار یوسف علیه السلام به سوی درب خروجی،