گزارش اول
بغدادی در بیان احوالات دو تن از سارقان عصر جاهلی به نامهای مقیس بن قیس عدی و مدرک بن عوف، ملقّب به درواسا - که توسط قریش دستشان قطع شد - اشعاری را از شاعری به نام مالک بن عمیلة گزارش میکند. محتوای این اشعار نشان میدهد در عصر جاهلی نیز قطع دست سارق فقط شامل انگشتان بوده است؛ روشن است که شعر جاهلی برآیند فرهنگ و آیینهای عرب دوره جاهلیت است و کارکردهای جامعهشناختی و دینشناسی دارد. هر چند زبان شعر آمیخته به اغراق و استعاره است، اما در گزارش وقایع تاریخی مهم تا حدودی میتوان اصل جریان را از بُن شعر و ذهنیت شاعر استخراج کرد. در بخشی از شعر مالک بن عمیلة چنین آمده است:
تمنى حمید انه کان حیضة | | لیالی بانت من ملیح أصابعه۱ |
حمید آرزو کرد که ای کاش به دنیا نیامده بود * شبی که از ملیح انگشتانش جدا شد.
همچنین، شاعر در وصف حال درواسا، بعد از قطع دستش تصریح دارد که خون از ناحیه کف دست و مفاصل انگشتان وی سرازیر میشد:
۰.تسیل دما آرابه و کراسعه.۲
در این شعر کلمه آرابه به انگشتان متصل به کف دست اشاره دارد. اصطلاح آراب سبعه به مواضع هفتگانه سجده نیز به کار رفته است۳ و ابن حاج قناوی از عالمان اهل سنّت در قرن ششم هجری در تفسیر واژه المساجد در آیه (وَ أَنَّ ٱلْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ ٱللَّهِ أَحَدًا) از تعبیر آراب سبعه به همان معنای مواضع هفتگانه ازبدن انسان هنگام سجده استفاده کرده است.۴
گزارش دوم
بغدادی در اثر دیگر خود، الممنق فی اخبار قریش- که به گزارش حوادث مهم و برجسته