تبییین امام جواد علیه السلام نداشت. لذا قول برخی از مفسران معاصر که روایت «أن رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم أمر بسارق فقطعت یده، ثم أمر بها فعلَّقت فی عنقه»۱ را دلیل بر قطع دست سارق از مچ دانستهاند،۲ مخدوش است؛ زیرا روایت مذکور در تعیین مقدار و محل قطع دست دچار اجمال است و تعیین مچ به عنوان مکان قطع به قرینه جمله پایانی آن فاقد ترجیح است؛ زیرا دلالتی بر حصر و تعیین مچ دست به عنوان محل قطع ندارد و نمیتواند به عنوان قرینه معینه یا صارفه بدان استدلال شود.
توضیح، اینکه در فرض قطع از کف دست نیز آویختن ساعد و از گردن امری معمول است که برای مهار ضعف دست سارق در اثر خونریزی یا همانند آن انجام میشود که همسوی با حکمت عدم تعذیب سارق است که در سیره پیامبر صلی الله علیه و اله و صحابه و فتاوای فقهی بدان تأکید شده است.۳ افزون بر این، برخی از فقیهان حکمت آن را در نشان دادن اثر بازدارندگی اجرای حد سرقت گفتهاند که با آویختن دست از گردن سارق برای مدت زمانی دیگران متنبه شده و از سرقت انزجار پیدا کنند۴ و حتی آن را از شمار سنّت دانستهاند.۵ سنّت آویختن دست سارق از گردن به گونهای که گویی دست بر سینه خود نهاده باشد، به قصد تنبه سارق و دیگران در روایات و سیره امام علی علیه السلام نیز گزارش شده است که مورد استناد اهل سنّت۶ نیز بوده است. شایان ذکر است که اسناد روایت مورد استناد این مفسر از نگاه محققان اهل سنّت تضعیف شده است که خود بر وجوه ضعف استدلال وی میافزاید.۷
1.. این حدیث از منابع اصلی حدیث اهل سنّت در سنن الترمذی و السنن ابوداود سجستانی(ج۲، ص۳۴۱) و مسند احمد (ج۶، ص۱۹) نقل شده است و در سایر منابع گزارشی از آن یافت نشد. به نظر میآید دلیل اعراض صاحبان صحاح وجود ضعف در اسناد این روایت باشد که خود ترمذی نیز بدان اعتراف کرده است (سنن الترمذی، ج۳، ص۴).
2.. التفسیر الحدیث، ج۹، ص۱۲۲.
3.. المبسوط، ج۸، ص۳۶ - ۳۵؛ المهذب البارع، ج۵، ص۸۸.
4.. المبسوط، ج۸، ص۳۶؛ سید سابق، ج۲، ص۵۰۵؛ کشاف القناع، ج۶، ص۱۸۷؛ نیل الأوطار، ج۷، ص۳۱۱.
5.. المسند، ج۶، ص۱۹.
6.. سبل السلام، ج۴، ص۲۴؛ نیل الأوطار، ج۷، ص۳۱۱.
7.. نیل الأوطار، ج۷، ص۳۱۰؛ ضعیف سنن الترمذی، ص۱۶۵.