روایت نخست اشاره دارد و قابل جمع با آن دو است،۱ ولی در روایات معتبر امامیه به آن اشاره نشده است و دیدگاهی است که در نسخه موجود تفسیر القمی به عنوان دیدگاه تفسیری گزارش شده است. پیشتر وجه ضعف حمل (فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى ٱلنَّارِ) به معنای تعجب را یاد آور شدیم.
ستر خورشید
در آیه (حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ ٱلشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا)،۲ مقصود از ستر به معنای پوشش یا داشتن خانه مسقف است که مردمان آن دیار (در دیدگاهی قوم زنج)۳ با دانش ساختن خانههای سقفدار آشنا نبودند. لذا برای آنان در برابر نور خورشید هیچ پوششی نبوده است. این تفسیر از آیه در تفسیر العیاشی به نقل از امام باقر علیه السلام گزارش شده است.۴ البته در برخی از دیدگاهها جمله (لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا) به فقدان آگاهی زنجیان از دانش خیاطی در دوختن لباس نیز تفسیر شده است است که مفسران امامیه، چون شیخ طوسی از آن اعراض کردهاند و فقدان خانه را متناسب با سیاق و شرایط محیط زیست زنجیان دانستهاند که اساساً فاقد زمینه ساخت مسکن بوده است.۵ برخی از مفسران معاصر
1.. أقول: و الروایات قریبة المعانی، ففی الأولی تفسیر الصبر علی النار بالصبر علی سبب النار، و فی الثانیة تفسیر الصبر علی النار بالجرئة علیها و هی لازمة للصبر، و فی الثالثة تفسیر الصبر علی النار بالعمل بما یعمل به أهل النار و مرجعه إلی معنی الروایة الأولی (المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۲۷).
2.. سوره کهف، آیه ۹۰.
3.. حدثنا عبد الرزاق، عن معمر عن قتادة: (تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا)، قال: یقال إنهم الزنج (الجزء الثانی من حدیث یحیی بن معین (الفوائد)، بروایة أبی بکر المروزی، یحیی بن معین، ص۲۲۷).
4.. عن أبی بصیر، عن أبی جعفر فی قول اللّٰه: (لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا * كَذَٰلِكَ)، قال: لم یعلموا صنعة البیوت (تفسیر العیاشی، ج۲، ص۳۵۰).
5.. ثم قال: (ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا * حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ ٱلشَّمْسِ)، أی الموضع الذی تطلع منه مما لیس وراءه أحد من الناس فوجد الشمس (تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا)، ای انه لم یکن بتلک الأرض جبل و لا شجر، و لا بناء، لان أرضهم لم یکن یبنی علیها بناء، فکانوا إذا طلعت الشمس علیهم یغورون فی المیاه و الاسراب، و إذا غربت تصرفوا فی أمورهم - فی قول الحسن و قتادة و ابن جریج - و قال قتادة: هی الزنج (التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۸۸).